دوشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۶

جمع‌آوری كمك برای زنان زندانی


نمايشگاه نقاشی‌هاي جلوه جواهری تمديد شد
جمع‌آوری كمك برای زنان زندانی


يكشنبه 9 دی 1386


آثار نقاشي جلوه جواهري به منظور ياري رساندن به زنداني‌هاي زن در يكي از گالري‌هاي تهران، عصر پنجشنبه برگزار شد و به خاطز استقبال فراوان قرار است 20 دي ماه دوباره در گالري طراحان آزاد نقاشي هاي جلوه در معرض نمايش و فروش گذاشته شود.

جلوه جواهري، وبنگار و فعال حقوق زنان بيش از از يك ماه است كه به‌خاطر برخي از مطالبش در سايت‌هاي اينترنتي زنان در زندان اوين به سر مي‌برد.

او با همكاري چند تن از دوستانش، نقاشي‌هايش را براي فروش گذاشت تا پول آن را براي آزادي زناني كه به‌خاطر مبالغ ناچيز زنداني شده‌اند، صرف كند.

جلوه جواهري در بخشي از گزارش‌اش دربارهء اين زنان زنداني مي‌نويسد: «ما فعالان اجتماعي هر كدام‌مان از حداقلي از حمايت خانواده‌ها و دوستان‌مان برخورداريم و هر قدر هم كه اين‌جا باشيم اگر بيرون بياييم از آن حمايت‌ها بهره‌مند خواهيم شد. اما برخي از بندياني كه در چهار ديواري‌ها اسيرند به جرم گناهي است كه گاه چارهء ديگري جز ارتكاب آن نداشتند و در بيرون از اين جا هيچ كسي را ندارند كه از آنان حمايت كند. آن‌ها به ندرت از قانون آگاه هستند و وقتي هم آزاد بشوند پل‌هاي پشت سرشان را ويران شده، مي‌يابند.»


جلوه جواهري در مدت حضور كوتاهش در زندان، پايه‌هاي تاسيس صندوق ياري به زنان زنداني را بنا كرد.

كاوه مظفري، همسر جلوه كه از همان ابتداي افتتاح نمايشگاه در گالري حضور داشت، مي‌گويد:«اولين گام جلوه در زندان، كمك به پيرزني بود كه تنها به خاطر يك ميليون و 500 هزار تومان در زندان بود. او با كمك يكي از خيرين اين پول را فراهم كرد و حالا اين پيرزن از زندان آزاد شده است.»

دومين گام هم ايدهء برگزاري نمايشگاهي از نقاشي‌‌هاي جلوه بود. جلوه جواهري فعاليت هنري‌اش را از سال 1375 آغاز كرده است. 20 ساله بود كه دغدغهء مسايل زنان در او پررنگ‌تر شد و حتي در محتواي نقاشي‌هايش اثر گذاشت.

جوانه جواهري، خواهر جلوه، برخي تابلوهاي نقاشي خواهرش را نشان مي‌دهد. انساني در فضاي بيكران بيابان كه همزادش را رودرروي خود دارد يا دستي كه با تلاش سنگ‌هاي بيابان را شكسته و آزادي را طلب مي‌كند.

مه‌لقا ملاح، معروف به مادر محيط‌زيست ايران، فرزانه طاهري مديرعامل بنياد گلشيري و فعالان حوزهء زنان و مردم عادي در اين نمايشگاه حضور يافتند.

قیمت تابلوهای جلوه جواهری بین یکصدهزار تا چهارصد هزار تومان است که عواید آن به صندوق حمایت از زندان زندانی واریز می شود.



تجهيز كتابخانه برای زنان زندانی

غير از راه‌اندازي صندوق ياري به زنان زنداني عادي، كتابخانه‌اي هم براي زنان در بند اوين احداث شده است. مريم حسين‌خواه، فعال جنبش زنان كه بيش از يك ماه است به جرم تشويش اذهان عمومي و كمك به انتشار مطالب در سايت‌هاي مرتبط به زنان در زندان به سر مي‌برد، از فرداي دستگيري‌اش تصميم به جمع‌آوري كتاب و تجهيز كتابخانه براي زنان زنداني گرفت.

اين كتابخانه اكنون به ياري او و اعضاي كتابخانه، صديقه دولت آبادي و جمعي از فعالان حوزه زنان در حال بازسازي است.

شنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۶

دادگاه نوشین احمدی خراسانی برگزار شد


جمعه 30 آذر 1386

کانون زنان ایرانی: دادگاه نوشین احمدی خراسانی ،فعال جنبش زنان ،چهارشنبه گذشته در شعبه امنیت دادگاه انقلاب به منظور رسیدگی به پرونده 13 اسفند او برگزار شد.

نسرین ستوده,یکی از وکلای نوشین احمدی خراسانی با اعلام این خبر می گوید:" قاضی شعبه سیزدهم دادگاه انقلاب بیست و هشتم آذر به پرونده نوشین احمدی خراسانی رسیدگی کرد."

این جلسه رسیدگی به پرونده 13 اسفند بود.همان روزی که 33 فعال جنبش زنان مقابل دادگاه انقلاب به نشانه حمایت از پنج تن از دوستان شان که روز دادگاه شان بود جمع شدند اما با خشونت پلیس مواجه شدند.

ستوده می گوید:"شیرین عبادی و لیلا علی کرمی و من وکلای نوشین احمدی هستیم و محتوای دفاعیات ما هم بر این اساس بود که جمع شدن دوستان و آشنایان متهم پشت در دادگاه امری طبیعی است چرا که آنها می خواهند از نتیجه با خبر شوند.این زنان نیز نگران دوستان شان بودند. اما بر خلاف انتظار با خشونت پلیس مواجه شدند ."

به گفته ستوده حتی اگر حضور این 33 زن مقابل دادگاه انقلاب با قصد قبلی و برگزاری تجمع هم بوده باشد باز هم به استناد اصل 27 قانون اساسی این عمل قانونی است."

نوشین احمدی خراسانی به تمرد ازفرمان پلیس ، اخلال در نظم عمومی و اقدام علیه امنیت داخلی متهم شده است اما ستوده امیدوار است که با توجه به دفاعیات انجام شده این فعال زن از این اتهام ها تبرئه شود.

یکشنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۶

نوشتن از قوانین تبعیض آمیز" تشویش اذهان عمومی" نیست

گزارشی از نشست اعتراض آمیز در انجمن صنفی روزنامه نگاران: نوشتن از قوانین تبعیض آمیز" تشویش اذهان عمومی" نیست
آیدا سعادت، مریم مالک
شنبه24 آذر 1386


انجمن صنفی روزنامه نگاران روز پنچ شنبه 22 آذرماه، میزبان جمع کثیری از نمایندگان مطبوعات و نشریات اعضای کمپین یک میلیون امضا و نیز روزنامه نگاران و فعالان اجتماعی فرهنگی و سیاسی بود که در اعتراض به بازداشت مریم حسین خواه و جلوه جواهری گرد هم آمده بودند. یک ماه از بازداشت مریم و دو هفته از بازداشت جلوه می گذرد.




این نشست به درخواست تعدادی از روزنامه نگاران عضو انجمن صنفی که به تهدید امنیت شغلی روزنامه نگاران و نیز برخوردهای امنیتی و قضایی با فعالان زن اعتراض داشتند برگزار شد. به رغم این که نشست مذکور در دفاع از حقوق مطبوعاتی این دو روزنامه نگار و وب نگار برگزار شده بود، حضور جمع کثیری از طیف های مختلف مطبوعاتی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، دانشجویی و حقوق بشری وکلای روزنامه نگاران و فعالان جنبش زنان و نیز خانواده های مریم حسین خواه و جلوه جواهری این برنامه را به یکی از پرشور ترین نشست های اخیر انجمن صنفی روزنامه نگاران تبدیل کرده بود.

دیوارهای سالن اجتماعات انجمن صنفی روزنامه نگاران با پوسترهایی از مریم حسین خواه و جلوه جواهری و مریم نوربخش روزنامه نگار متوفی و نیز شعارهایی در اعتراض به ادامه بازداشت این دو نفر پوشانده شده بود. "جرم روزنامه نگاران زن چیست؟"،" تشویش اذهان عمومی یا تنویر افکار عمومی؟!"، "سانسور کلمات کافی نبود؟ دست به "حذف" حق طلبان می زنند." ، نوشتن از قوانین تبعیض آمیز" تشویش اذهان عمومی" نیست از جمله شعارهایی بودند که بر دیوارهای انجمن صنفی روزنامه نگاران به چشم می خوردند.

ابتکار جالب کمیته ی هنری کمپین یک میلیون امضا، ماسک هایی با علامت ضربدر سیاه در اعتراض به ادامه بازداشت دوستانشان بود که توجه شرکت کنندگان در مراسم را به خود جلب کرده بود. به طوری که تعدادی از شرکت کنندگان نیز به تبعیت از آنان این ماسک ها را بر چهره زدند. تعداد حاضرین در برنامه لحظه به لحظه بیشتر می شد تا جایی که به غیر از فضای داخل سالن اجتماعات راهروهای سالن اجتماعات نیز مملو از کسانی بود که مشتاقانه به این نشست آمده و تا پایان برنامه همراهی کردند. آنچه در پی می آید گزارشی از برخی سخنرانی های این مراسم است .

گوهر بیات: جلوه و مریم برای کودکان کار و حقوق اجتماعی دخترانمان زحمت کشیدند

شهاب میرزایی همسر مریم حسین خواه، گوهر بیات مادر جلوه جواهری کاوه مظفری همسر او نیز در این مراسم طی سخنانی به ادامه ی روند بازداشت غیر قانونی مریم حسین خواه و جلوه جواهری اعتراض نمودند. شهاب میرزایی همسر مریم حسین خواه با تاکید بر این نکته که تمامی شرکت کنندگان در این برنامه از آخرین وضعیت مریم حسین خواه در زندان مطلع هستند قطعه شعری را از طرف یکی از دوستان مریم حسین خواه برای حضار خواند.

گوهر بیات مادر جلوه جواهری نیز در خصوص بازداشت دخترش و مریم حسین خواه گفت: "مریم یک روزنامه نگار است و جلوه تحقیقاتش در مورد زنان است. هر دو فعال اجتماعی هستند، جوانانی که در زندان هستند. اینها برای حقوق زنان تلاش کردند. مگر اینطور نیست که از دامن زن مرد به معراج می آید من خودم که یک زنم می بینم هزاران مشکل وجود دارد و حقوق ما را هم رعایت نمی کنند پس چطور از ما می خواهند بچه هایمان را پرورش دهیم. جلوه و مریم برای کودکان کار زحمت کشیدند و برای حقوق اجتماعی دخترانمان زحمت کشیدند. باید از این جوانان پشتیبانی شود نه اینکه به زندانشان ببرند. "

کاوه مظفری: از شما می خواهم هیأت منصفه ی ما باشید

در ادامه این نشست كاوه مظفري همسر جلوه جواهري، حاضرین را مورد خطاب قرار داده و گفت: " از شما می خواهم هیأت منصفه ی ما باشید. شما بگویيد جلوه كدام امنيت را به خطر انداخته است. جلوه اي كه فقط به خاطر امنيت زنان اين مملكت تلاش كرده امنيت چه كساني را به خطر انداخته است. آيا امنيت ملي ما از امنيت زنان كشورمان جداست؟"

وی با اظهار ناخرسندی از عدم پاسخگویی و بلاتکلیفی موجود در رسیدگی به بازداشت همسرش ادامه داد: " این که نمی دانم حتا اسم قاضی چیست یا دادستان کیست و در آنجا چه خبر است مرا عصبانی کرده است. به این موارد اعتراض دارم اما اینجا نمی شود اعتراض کرد. تنها می توان دفاع کرد. "

وی سخنان خود را با یادآوری گفته های چندی پیش رئیس قوه ی قضائیه مبنی بر غیر شرعی بودن نگهداشتن متهمین در بازداشت افزود: " انگار براي بعضي ها اين طور هست و براي ما نه. ميخواهم از حقوق حداقلي دفاع كنم چون اينجا اصل بر مجرميت است و نه بر برائت ميخواهم بگویم كه جلوه چه كارهايي نكرده است. جلوه تا كنون تفنگ به دست نگرفته است. تا به حال براي تهديد كسي چاقو هم به دست نگرفته! جلوه تا کنون قصد بر اندازي نداشته، دزدي نكرده از ديوار بالا نرفته است. تا حالا از هيچ جاسوسي پول نگرفته است .. از امريكاي جهانخوار هم پولي نگرفته . هيچ كدام اين كارهاي عجيب غريب را انجام نداده .. اما جلوه نوشته است. با زنان اين مملكت حرف زده است براي اينكه براي آنان امنيت بياورد با ايشان حرف زده است. جلوه مقاله و گزارش نوشته، ترجمه كرده، جلوه تحقيق كرده است و گاهی هم برای زنان این مملکت گریه کرده است . نمي دانم چرا بايد دفاع كنم اما اينجا نمي شود تند تر از اينها حرف زد ، نمي شود در باره ي حقوق حرف زد. ممكن است بعضي ها فكر كنند ما مي خواهيم به ايشان حمله كنيم.. نه اينها يك سري حرفهاي حداقلي است. من مي خواهم از اين حقوق حد اقلي دفاع كنم . ميخواهم بگویم حق داريم زنده بمانيم و براي اين حقمان تلاش مي كنيم ، مبارزه مي كنيم و هزينه مي دهيم ." مظفری سخنان خود را با سپاس از انجمن صنفي مطبوعات كه در اين بي مجالي فضايي داده است تا ما حرفهايمان را بزنيم به پایان برد.

سمیه فرید و سارا لقمانی از دوستان جلوه جواهری و مریم حسین خواه نیز در ادامه گزارش های این دو فعال حقوق زنان از زندان را برای حضار خواندند.

پروین بختیار نژاد : با بازداشت چند زن مشكلي از مشكلات عديده ي شما حل نخواهد شد

پروین بختیار نژاد فعال حقوق زنان و روزنامه نگار با ابراز تاسف از بازداشت مریم حسین خواه و جلوه جواهری اظهار داشت: "خواسته ي تغيير همواره از طرف آناني كه تغيير به وحشتشان مي اندازد با مقابله مواجه شده است. تغيير درهيچ حوزه اي را نمي توان به ياد آورد بدون اينكه ما را به ياد مخالفت ها بيندازد. و در مقابل پافشاري عده اي براي نگهداشتن وضع موجود تلاش فداكاري از خودگذشتگي عده اي همچون مريم حسين خواه و جلوه جواهري است كه راه را براي افق هاي روشن تر كه فقط با تغيير در وضع موجود اتفاق مي افتد باز مي كند."

او با تاکید بر تلاش یکصد ساله زنان برای تغییر قوانین به تجربه ی اعتراض زنان در صدر اسلام اشاره کرد : "انگار اين صدا اين اعتراض و اين تلاش پيگير تازه به گوش مردان رسيده است." وی ادامه داد : "اما شايد جالب باشد كه بدانيم نزديك به هزار و چهارصد سال پيش زماني كه پيام توحيد و عدالت محمد در سراسر مكه و مدينه پخش شد اولين اعتراض مدني توسط زنان مسلمان صورت گرفت آنان در اعتراض به حضرت محمد گفتند چرا در قران فقط از مردان ياد مي شود و از زنان ذكري به ميان نمي آيد كه وحي مي آيد بي گمان مردان و زنان مسلمان و مومن و فرمانبردار و درستكار و شكيبا و فروتن روزه دار و پاكدامن و مردان و زناني كه خدا را بسيار ياد مي كنند براي همه آنها پاداش بزرگ آماده ساخته شده... شكايت هاي متعدد كه هر يك حكايت از خشونت هاي خانگي داشت روانه ي خانه ي پيامبر مي شود و پيامبر جز دفاع از زنان كار ديگري نمي توانست بكند و نكرد."

محمد شریف : چرا به تعهدات حقوق بشر عمل نمی کنید؟

سخنران بعدی نشست انجمن صنفی روزنامه نگاران، محمد شریف استاد دانشگاه علامه طباطبایی، وکیل و حقوقدان بود . شریف ضمن تاکید بر این که فعالان اجتماعی در برداشت از حقوق بشر بیشترین هزینه ها را می پردازند گفت: "معاهده عبارت است از سندی که کشورها به آن می پیوندند و برای کشورها لازم الاجراست. ما همواره از دولت می خواهیم به موازین حقوق بشر عمل کند به عبارت دیگر دولت را مخاطب قرار می دهیم که چرا به تعهدات حقوق بشر عمل نمی کنید؟ معاهده برای دولتها حق ایجاد می کند و در کنار حق" تکلیف" ایجاد می کند. معاهدات حقوق بشر تکلیف محض است، دولتها متهم اصلی در حقوق بشر هستند این نکته بسیار بسیار مهم است که ما بدانیم دولت ها متهم اصلی نقض حقوق بشرند و ما نمی توانیم با متهم اصلی حقوق بشر به گونه ای صحبت کنیم که یک طرف قرارداد و در مقابل ما ایستاده. گاهی دولت توان حمایت از حقوق بشر و شهروندی را ندارد مانند دولت بوسنی و هرزگوین در برابر سربهاو یا افغانستان در برابر طالبان. گاهی در بلایای طبیعی تواناییش را ندارند مثل سیل و زلزله، منتها اینها استثناء است. دولت هایی که حقوق بشر را نقض می کنند متهم هستند نه این استثناها. بنابراین این عبارات و الفاظ و اسناد را که ما می خوانیم اینها روی کاغذ است تا چیزی که وجود دارد در جامعه است نه در کاغذ. ما گویی دچار یک توهم شدیم، ما باید در نظر داشته باشیم که آنچ وجود دارد در خود جامعه است نه روی کاغذ. این عبارات میثاق ها را از کاغذ بیرون آوردن شوخی محض نیست . چیزی را که ما می بینیم اینهاست (اشاره به عکس مریم و جلوه) در زندانها است و شوخی نیست. کشورها به عنوان متهم اصلی نقض حقوق بشر با این اسناد چطور برخورد می کنند؟ دولتها این اسناد را می پذیرند و باید تعهد به اجرا داشته باشند. "

وی در پایان سخنان خود اظهار داشت: "نکته بارز دیگری که جایگاه دولتهای سرکوبگر راباز می کند کمیسیون حقوق بشر است. خدا بیامرز بود، که جایش را داد به شورای حقوق بشر. چرا کمیسیون حقوق بشر به این سرنوشت فاجعه بار مواجه شد؟ و شورای حقوق بشر علی الظاهر همانهایی را انجام می دهد که کمیسیون انجام می داد.اندیشیدن به این واقعیت برای ما کافی است که جایگاه خودمان را در برابر واژه های فریبنده در اسناد حقوق بشر مشخص کنیم."

نسرین ستوده: وثيقه بايد با نوع جرم، شخصيت متهم و یا امکان متواری شدن وی تناسب داشته باشد

در این برنامه زهره ارزنی و کیل جلوه جواهری که از گردانندگان برنامه نیز بود با اشاره به وضعیت حقوقی پرونده ی موکل خود اظهار داشت هنوز اجازه ی مطالعه ی پرونده را به او نداده اند. وی سپس از همکار خود نسرین ستوده دعوت کرد که در باره ی روند وضعیت حقوقی مریم که مشابه با جلوه است صحبت کند.

ستوده با ارائه ی توضیحاتی در خصوص روند حقوقی پرونده ی موکل خود اظهار داشت در تمامی پرونده های برخورد با فعالان حوزه های مختلف یک روند غیرقانونی مشترک وجود دارد:" وثيقه بايد با نوع جرم شخصيت متهم و نیز با امکان متواری شدن شخص متهم تناسب داشه باشد . در برخوردهای غير قانوني كه با اینگونه افراد می شود، براي آنان وثيقه هاي سنگين صادر مي شود. رقم سنگين وثیقه های صادر شده نه با شخصيت متهمان تناسب دارد و نه با نوع جرمشان. در پرونده اي كه خود من وكيل هستم در يك تجاوز خانگي كه منجر به تولد فرزند نامشروع شده بود دادگاه كيفري استان مبادرت به صدور يك ميليون قرار وثيقه مي كند بنا بر اين اين دوستان ما كه به نام متهم در دادگاه حضور پيدا مي كنند جرائمي خيلي سنگين تر از يك قتل عمد مرتكب مي شوند كه وثيقه هاي حداقل صد ميليوني براي آنها صادر مي شود و گاهی وثیقه های هشتصد ميليوني هم داشته ايم ."

ستوده با اشاره بر تاکید قانون بر لزوم در دست بودن مدارک کافی برای بازداشت متهمان گفت در شیوه های برخورد غیر قانونی با این فعالان ابتدا اتهامی را برای افراد در نظر می گیرند و آنان را بازداشت کرده و در قرنطینه قرار میدهند به گونه ای که هیچ کس اعم از خانواده و وکلای آنان قادر به ملاقات با آنها نباشند و پس از آن طی تحقیقات دست به جمع آوری مدارک می زنند. در يك مورد، پرونده ي آقايي كه از فعالان جنبش زنان هستند و به اين اتهام بازداشت شده اند، داديار درخواست جمع آوري مدارك را داده و دستور داده است كه متهم را به طور نامحسوس تحت نظر قرار دهند و اگر موارد اخلاقي سوء مشاهده شد گزارش بدهند. چطور است كه كسي را به اتهام مشاركت در جنبش اجتماعي مي گيرند و بعد قرار است موارد سوء اخلاقي به شما گزارش شوند. اصلا موارد سوء‌اخلاقي قرار است در دادگاه انقلاب بررسي شوند. توجه داشته باشید که قانون آيين دادرسي كيفري ما صراحتا قضات دادگاهها را از اقدام به جمع آوری مدارک در مسائل اخلاقی كه حالا قانون ما به عنوان جرائم منافي عفت ازشان ياد كرده است ، جز در مواردی که شاکی خصوصی وجود داشته باشد، منع كرده است. این اقدامات چه پيغامي را مي رساند؟ فلسفه ي مجازات آن چيزي است كه به نظر اقدام كنندگان بازدارنده است ."

شهلا لاهيجي :مريم حسين خواه حتا در زندان به فکر تجهیز كتابخانه زنان زنداني است

شهلا لاهيجي سخنران بعدی مراسم گفته های خود را این گونه آغاز کرد: "زمانی كه در كوچه هاي انقلاب مي دويديم آرزويمان اين بود كه آنچه بر جامعه مستولي ميشود چيزي فراتر برتر بيشتر بهتر انساني باشد از آنچه كه در دسترس داشتيم. آيا امروز بايد بگرييم براي اينكه آنچه را هم داشتيم از دست داديم؟ جرم دوستان ما که زندانی هستند چیست؟ چه گفتند جز انتقاد از قوانيني كه بايد منسوخ شود؟ زمانه پوياست و به پيش مي رود. قوانين صد سال پيش امروز كاربرد ندارد همانطور كه زندگي ما زندگي صد سال پيش نيست. اين ساده ترين، طبيعي ترين، كوچكترين و حداقل خواسته هاي جامعه است . خواسته هاي زنان و مردان. نه تنها تعداد مرداني كه در اينجا حاضر هستند بيانگر اين واقعيت هست بلكه زندگي اين را به ما مي گويد. اگر يك دست همسر است دست ديگر دختري هست كه اگر بر او ظلمي شود جانمان بيشتر مي سوزد. آيا بايد با كسي كه ساده ترين شكل را براي بيان خواسته هاش انتخاب كرده چنین برخوردی شود؟ این ها گفته اند مردم مي خواهيد قانون عوض شود تا ما خواسته هاي شما را با قانونگذار در ميان بگذاريم . تصور بكنيد اگر بناست اذهان عمومي ما اينچنين مشوش شود مرگ بر ما! اگر بنا ست كه ذهن ما آنقدر ترسان باشد كه حتي نظر ديگران را نخواهد بشنود بگذاريد به شهر مردگان به شهر خاموشي بپيونديم. نه! بايد اين واقعيت را بفهمند كه ديگر اين دوران قابل دوام نيست. تا كي مي شود كه دوستان ما به صورت سمبليك بر دهانشان چسب بزنند و بگويند ديگر حرفي نمي زنيم؟ من به كساني كه تصور می کنند با چنين روشي مي شود جامعه را به سكوت واداشت اعلام ميكنم بترسيد از جامعه كه از حرف ساكن بماند. ياد مي كنيم از دوستان عزيزمان مريم حسين خواه از جلوه ي جواهري. مريم حسين خواه حتا در زندان هم به فكر كتاب بود اولين كاري كه كرد گفت بگذاريد اين كتابخانه براي زنان زنداني درست كنيم. "


آسيه اميني : مدافعان حقوق زنان امروز در زمره ي قربانيان حقوق زنان قرار گرفته اند

آسيه اميني روزنامه نگار و فعال زنان وحقوق بشر نیز سخنان خود را با سپاس از انجمن صنفی روزنامه نگاران شروع کرد و گفت این انجمن تنها نهاد صنفی است که امروز می توان امیدوار بود دست کم سالنکی برای جمع شدن ما دارد تا هر ازگاهی یاد دوستان در بندمان را در اینجا گرامی بداریم.
امینی گفته های خود را چنین ادامه داد: "امروز، دقيقا روزي كه گردهم آمده ایم تا در مورد مريم حسين خواه و دوست عزيز ديگرمان جلوه جواهري صحبت كنيم، سالروز روزي است كه چهار سال پيش 13 دسامبر 2003 ، سران كشورهاي جهان در سوئيس گرد هم آمدند تا با هم پيمان نامه اي را براي گسترش جامعه ي اطلاعاتي در جهان امروز امضا كنند."

او ضمن خواندن بندهای اول، چهارم و دوازدهم این پیمان نامه و نیز ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر اظهار داشت: "امروز هيچ نهاد صنفي نه از فعالان مدني و نه از فعالان اجتماعي حمايت نمي كند و متاسفانه در شرايطي به سر مي بريم كه فعالان صنفي و مدني حقوق اجتماعي و مدافعان حقوق بشر خود در زمره ي قربانيان حقوق بشر قرار گرفته اند. مدافعان حقوق زنان امروز در زمره ي قربانيان حقوق زنان قرار گرفته اند از همه كساني كه خودشان را مدافع حقوق زنان و حقوق بشر مي دانند دعوت مي كنم به اين كه براي داشتن يك نهاد صنفي مستقل از هر گونه دخالت نهادهاي دولتي كه استقلال حرفهاي ما را خدشه دار مي كنند گام بردارند كه در واقع شايد نبودن اسم جلوه جواهري در كنار اسم مريم حسين خواه در دعوت نامه هايي كه براي حضور تك تك شما ارسال شده دليلي براي اين حرف من است. "

این روزنامه نگار و فعال حقوق بشر ادامه داد: "كشور ما امضا كننده ي اين بيانيه است. ما متعهديم ضامن اين باشيم كه جامعه اطلاعاتي به زنان قوت ببخشد و مشاركت كامل آنان رابه طور برابر در همه عرصه هاي اجتماعي و حاكم تبديل كند و از فناوري هاي اطلاعاتي و ارتباطي براي اين هدف بهره بگيرد. شما را دعوت مي كنم به اين كه عادلانه قضاوت كنيد. آيا آنچه كه امروز بر ما مي رود پاسخ مناسبي به امضا ي اين تعهد بين المللي است؟ آيا ما نبايد پاسخگويان به اين تعهد بين المللي را دعوت كنيم كه توضيح مناسبي به ما و ساير همپيمانان خود بدهند. به اين كه آيا دو زن كه كاري به جز تعهدي كه كشور ما و دولت ما به دنيا داده انجام نداده اند بايد امروز در زندان باشند و فردا معلوم نيست كدام يك از مدافعان حقوق زنان و مدافعان حقوق بشر؟"

ژیلا بنی یعقوب : مریم و جلوه سمبل اعتدال هستند، هم در مطالبات و هم در فعالیت اجتماعی

سخنران بعدی نشست انجمن صنفی روزنامه نگاران که در اعتراض به بازداشت مریم حسین خواه و جلوه جواهری برگزار شد، ژیلا بنی یعقوب روزنامه نگار، فعال زنان و مسئول سایت کانون زنان ایرانی بود که صحبت های خود را اینچنین آغاز کرد:

"می خواهم از مریم و جلوه و مریم بگویم. هر سه زن، هر سه روزنامه نگار، هر سه از طبقه متوسط با درآمد متوسط شاید رو به پایین. از مریم نوربخش شروع می کنم که از میان ما رفت، روزنامه نگار اجتماعی حوزه زنان، با شور زیاد اغلب برنامه های جنبش های مدنی بویژه زنان و دانشجویان حضور پیدا می کرد. روزنامه نگار حق التحریری با حقوقی اندک که حتی برای پرداخت کرایه تاکسی اش کافی نبود. چند هفته پیش بود که با او صحبت می کردم، می دانستم که پس از ده سال هنوز در هیچ روزنامه ای استخدام رسمی نیست و هیچ بیمه ای ندارد پرسیدم چقدر درآمد داری؟ با همان معصومیت همیشگی اش گفت بد نیست. در آخرین نشریه ای که کار می کردم ماهانه بین 30 تا 50 هزار تومان می گرفتم اما خب همان هم تعطیل شد."

بنی یعقوب ادامه داد: "به یاد می اورم در هشت مارس به هنگام تهیه گزارش از نیروهای لباس شخصی آنچنان او را کتک زدند که تا یک هفته از درد نمی توانست که بخوابد. بارها از خودم پرسیده ام مامورانی که او را می زدند، می دانستند که خبرنگاری را در حال انجام وظیفه کتک می زنند که درآمدش به زحمت در ماه 50 هزار تومان است.

و این روزها از خودم می پرسم آن کسانی که برای مریم حسین خواه و جلوه وثیقه های یکصد میلیونی تعیین کرده اند واقعا می دانند که درآمد مریم به عنوان روزنامه نگار و جلوه به عنوان وب نگار چقدر است؟ یا همچون پزشک بهداری بند 209 اوین که می گفت من مطمئن هستم که هم روزنامه نگاران که در روزنامه های اصلاح طلب و غیر دولتی کار می کنند از خارج دلار می گیرند و هر چه من توضیح می دادم قبول نمی کردند می گفت مدارکش را کیهان چاپ کرده است! بنی یعقوب سخنان خود را با ذکر این نکته که مریم و جلوه هم در مطالبشان و هم در فعالیت های اجتماعی شان. سمبل اعتدال هستند، ادامه داد:

" اگر افراد معتدلی همچون مریم و جلوه هم حق فعالیت در این کشور ندارند پس چه کسانی دارند. سیستم امنیتی و قضایی با زندانی کردن فعالان معتدل چه پیامی می خواهد بدهد؟! چه نتیجه ای می خواهد بگیرد؟! آیا هر جور شد می خواهند فعالان اجتماعی را به سمت رادیکال شدن بیشتر ببرند تا بهانه لازم را برای سرکوب درست داشت باشند؟ اما خوشبختانه عملکرد فعالان جنبش زنان در یکسال گذشته نشان داده که آنها واکنش رفتاری نمی کنند و در برابر رفتارهای تند بخشی از سیستم، رادیکال نخواهند شد و به حرکتهای مدنی خود ادامه خواهند داد."

بهاره هدايت دبير كميسيون زنان دفتر تحكيم وحدت : یادی از بازداشت شدگان

بهاره هدايت دبير كميسيون زنان دفتر تحكيم وحدت به رغم انکه بیمار بود حاضر به بیان سخنان کوتاهی درباره دربندیان شد. :«نامي مي برم از دانشجويان و دختران دانشجوياني كه درحال حاضر در بازداشت به سر مي برند خانم سپيده پورآقايي، نسيم سلطان بيگي، انوشه آزاد فر و الناز جمشيدي و دختر كه شب گذشته خبر رسيده در مازندران بازداشت شده است.همچنین فعالان حقوق زنان،هانا عبدی و روناک صفازاده ، مریم حسین خواه و جلوه جواهری. دفتر تحكيم و حدت و كميسون زنان اين سازمان طي دو بيانيه جداگانه نسبت به بازداشت آنها و دانشجويان طيف چپ اعتراض كرده و من در اينجا تاكيد مي كنم با وجود مرز بندي هاي مشخص و خدشه ناپذيري كه با اين دانشجويان از نظر فكر و عملكردي داريم ولي نسبت به بازداشت اينها شديدا معترضيم قطعا آرمان هاي اصلي ما حقوق بشر و آزادي بيان است كه براي آن مبارزه مي كنيم و براي همه فعالين جامعه مدني اين حقوق را مي خواهيم و مطالبه مي كنيم » او در ادامه گفت:«بازداشت دانشجويان دختر نشان دهند ي اين است كه فعاليت هاي زنان در حوزه هاي مختلف اعم از كمپين يك ميليون امضا در زير مجموعه فعاليت هاي زنان و ذيل فعاليت هاي دانشجويي و مطبوعاتي به واسطه ي اين كه اين ها يك شاخه ي جديد از فعاليت ها را باز كرده اند تاثير گذارشده است و متاسفانه حاكميت به دليل تصلب ناشي از سياستهاي خود اجازه ي رشد و شكوفايي فعاليت ها ي جديد را نمي دهد» او همچنین گفت:« يادي هم ميكنم از دكتر زهرا بني يعقوب كه متاسفانه ظلم مضاعفي بر او و بر خانواده ياش رفت واحكامي كه صادر شده است وعدم پيگيري قضيه و ابهاماتي كه در اين ماجرا وجود داشته نمونه ونمادي است از وضعيت ظالمانه اي كه بر زنان ما می گذرد.»

او در ادامه با اشاره به فعالیت های مریم حسين خواه و جلوه جواهري گفت:« من به عنوان دبير كميسيون تحيكم وحدت فعالیت هایشان را ارج مي گذارم. با اين دو دوست عزيز آشنايي داشتم. صادقانه در فعاليت هایشان عمل مي كردند و تمام هم و غم آنها پيشبرد فرايند كمپين يك ميليون امضا بوده است و جادارد كه از اين طرح اجتماعي هم ياد بشه و تاثير گذار بودن و مثمر ثمر بودن كمپين يك ميليون امضا را از ياد نبريم و شايد يك بار براي هميشه بهتر باشه كه مسئولين قضايي و امنيتي مشكلات اصلي خودشان را با كمپين يك ميليون امضا به طور مشخص بيان بكنند تا شايد بشوداين قضايا را حل كرد .»

فرخنده احتسابیان: اگر داد اين است بيداد چيست

فرخنده احتسابیان از اعضای کمیته ی مادران کمپین یک میلیون امضاء و گروه مادران صلح ضمن محکوم کردن بازداشت مریم حسین خواه و جلوه جواهری بیانیه ی این گروه را برای حضار خواند در بخشی از این بیانیه آمده است که نمی توان به بهانه حفظ امنیت ملی، از دانشجویان، معلمان، روشنفکران، روزنامه نویسان، هنرمندان، کارگران، زنان و مردان و . . . و همه مردم صلح طلب و عدالتخواه با هر مذهب و قومیتی، خواست که سکوت کنند و در حرکت های صلح طلبان فعالیت نکنند و خواهان حق و حقوق خود نیز نباشند.

منصوره شجاعی فعال حقوق زنان ضمن اشاره به این که چرا این بار نوعروسان کمپین را نشانه گرفته اند از اقدامات و ابتکارات مریم حسین خواه و جلوه جواهری در تجهیز کتابخانه ی مخاطب مدار در زندان و نیز تاسیس صندوق یاری زنان زندانی و تلاش برای بهبود وضع زنان زندانی سخن گفت.

فریده غائب در خصوص شرایط مخاطره آمیز شغلی زنان روزنامه نگار و محبوبه حسین زاده نیز در خصوص فعالیت های مطبوعاتی در زمینه ی تغییر قوانین و طرح خواست های کمپین یک میلیون امضا در نوشته هایش سخن گفتند. متن کامل سخنرانی این دوستان نیز منتشر خواهد شد.

این نشست با سخنان عیسی سحرخیز عضو انجمن حمایت از مطبوعات و رجبعلی مزروعی دبیر انجمن صنفی روزنامه نگاران پایان یافت .

سه‌شنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۶

اوین، بند ۳ عمومی زنان...

لاله حسین پور

اخبار روز: يکشنبه ۱٨ آذر ۱٣٨۶ - ۹ دسامبر ۲۰۰۷

من که این جا نشسته ام، چه می دانم که در این بند چه می گذرد. من، فقط می دانم که حتما زنی به خاطر قتل مردی که به او تجاوز کرده است، سالیان درازی ست که در آن جا زندگانی می کند و موهایش رو به سفیدی است. من، فقط می دانم، زنی که دست فرزندش را گرفته و شبانه از خانه گریخته و در محل اختفاءاش دستگیر شده، دارد محکومیت اش را می گذراند و هرروز با یاد فرزندش از خواب بر می خیزد. و آن دیگری، دختر ۱۶ ساله که منتظر اجرای حکم اعدامش در ۱٨ سالگی است، در گوشه ای می نشیند و خیره به دیوار می نگرد....... من چه می دانم؟
اما این را می دانم که هر از چند گاهی چهره ای جدید، با نگاهی نگران، اما مهربان و مصمم وارد بند شده و بی قرار، از این سو به آن سو می رود، با این زن و آن زن صحبت می کند، گوش به خاطرات شان می دهد و سخنانی می گوید که گویی دری را به روی دنیایی دگر، دنیایی بهتر باز می گشاید. این ها هر نامی دارند، مریم، جلوه، و هر نام دیگر، نگاه شان یکی ست، سخنان شان یکی ست، دل سوزی شان یکی ست. آن ها مانند فرشته گانی به داخل بند رسیده اند، زاری نمی کنند، جدی هستند و دست بر سر همه می کشند. آن ها انسانی را نکشته اند، دزدی نکرده اند، هنوز فرزندی ندارند و شاید هرگز کتک نخورده اند و کتک نزده اند. آن ها اسلحه ندارند، حتی سنگ هایی در جیب های شان پنهان نکرده اند.
آن ها فقط و فقط می دانند! بسیار می دانند. آن ها می دانند که چه بر سر زنان می آید. آن ها می دانند که در پستوی خانه ها چه می گذرد. آن ها چیزهایی را که می دانند، می گویند و می نویسند. تنها گناهی که به آنان نسبت می دهند، این است که هر چه می دانند، به دیگران می گویند، با زنان در اتوبوس و مترو حرف می زنند، به در خانه ها رفته و آگاهی را با کلام خود به درون خانه ها می برند.

آن ها نه سازمان دارند و نه تشکیلات، نه رهبر دارند و نه رهبری می کنند. آن ها فقط آگاهی را سازمان می دهند و به همین دلیل اکنون خانه شان درزندان اوین است.

اما دیگر کار از کار گذشته است. آگاهی آن رودخانه خروشانی است که وقتی جاری شود، از میان سنگلاخ ها عبور می کند و سنگ های خشن را از سطح زمین می کند و با خود می برد. زندان آن سدی نیست که بتواند در مقابل تداوم این رود خروشان ایستادگی کند.
اکنون سنگلاخ حاکمیت است که از وحشت کنده شدن به دست و پا افتاده است.

گردش منظومه حمایت از خانواده زیر سایه دولتمردان


گردش منظومه حمایت از خانواده زیر سایه دولتمردان
و دولتزنان حامی و سکوت ما نظاره گران!



سارا لقمانی

دو شنبه19 آذر 1386


در ماده 23 آن نوشته شده: " اختیار همسر دائم بعدی منوط به اجازه دادگاه پس از احراز توانایی مالی مرد و تعهد اجرای عدالت بین همسران است." اين ماده مي گويد دیگر نه تنها اجازه زن برای ازدواج دوباره مرد شرط نیست بلكه زن نمی تواند به دلیل ازدواج مجدد شوهر حتی طلاق بگیرد. اگر این لایحه تصویب شود دیگر زن حتي حق ندارد کناری بایستد و نظاره گر آتش گرفتن خانه و کاشانه اش باشد بلکه باید همان جا بماند و خود هم در شعله های آتش بسوزد و این بار کسانی که پیشنهاد این ماده را داده اند و نمایندگانی که این ماده را تصویب می کنند و مایی که سکوت می کنیم نه تنها نظاره گر این آتش سوزی خانمان برانداز خواهیم بود که خود هر کدام کبریتی روشن کرده ایم و شعله را دامن زده ايم.

ادامه مطلب

نشست اعتراضی به بازداشت مريم حسين‌خواه

در انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران برگزار مي‌‌شود: نشست اعتراضی به بازداشت مريم حسين‌خواه


دو شنبه19 آذر 1386
سرمايه : نشست روزنامه‌نگاران در اعتراض به دستگيري مريم حسين‌خواه روزنامه‌نگار از ساعت سه تا پنج عصر پنجشنبهء اين هفته 21 آذرماه در محل انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران برگزار مي‌شود.

مريم حسين‌خواه، عضو انجمن صنفي روزنامه‌نگاران پيش از اين با روزنامه‌هاي اعتماد، اعتماد ملي و سرمايه همكاري داشته است.

بدرالسادات مفيدي، دبير انجمن صنفي روزنامه‌نگاران با اعلام خبر برگزاري اين نشست مي‌گويد: «جمعي از روزنامه‌نگاران در مكاتبه با هيات مديرهء انجمن صنفي خواستار برگزاري اين نشست شدند و در نهايت مقرر شد تا پنجشنبهء همين هفته اين برنامه برگزار شود.»

او در ادامه به ديگر پيگيري‌هاي انجمن صنفي روزنامه‌نگاران اشاره مي‌كند: «نامه‌اي خطاب به آيت‌الله شاهرودي رييس قوهء قضاييه نوشتيم و در آن نامه خواستار آزادي مريم حسين‌خواه شديم. همان‌طور كه در خبرها آمده قرار وثيقهء تعيين شده براي او يكصد ميليون تومان است كه در ادامهء همين نامه از آيت‌الله شاهرودي خواستيم تا دست‌كم ميزان وثيقه كاهش پيدا يا قرار وثيقه به قرار كفالت تغيير كند.»

مريم حسين‌خواه روزنامه‌نگاري كه غالبا در حوزه‌هاي مـربـوط بـه زنـان _قلم مي‌زد 26 آبان ‌سال‌ جاري به جرم تشويش اذهان عمومي و نشر اكاذيب حدود يك ماه است كه در بـنـد عـمـومي زندان زنان اوين به سر مي‌برد.

انجمن صنفي روزنامه‌نگاران در بلوار كشاورز، خيابان كبكانيان، كوچهء هفتم واقع است.

یکشنبه، آذر ۱۱، ۱۳۸۶

جلوه جواهری بازداشت شد

جلوه جواهری یکی دیگر از اعضای کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد
شنبه10 آذر 1386


تغییر برای برابری: جلوه جواهري، عضو «کمپين يک ميليون امضاء» و از نويسندگان وب سايت «تغيير براي برابري»، ظهر امروز، شنبه دهم آذرماه 1386 در دادگاه انقلاب بازداشت شد.

این فعال جنبش زنان، صبح روز شنبه در پي احضار کتبي به دادگاه انقلاب مراجعه کرده و پس از چند ساعت بازجويي در دادسرای ویژه امنیت، به اتهام تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب از طریق انتشار اخبار کذب در سایت «تغییر برای برابری» بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

جلوه جواهري که دانشجوی کارشناسی ارشد رشته جامعه شناسی است، سال هاست در انجمن‌هاي زنان فعاليت مي‌كند و ترجمه ها، مقالات خود را از منظر جامعه شناسي در سايت‌ها و نشریات مختلف زنان منعکس می کند.

بازداشت جلوه جواهری در حالی اتفاق افتاده است که وی در پی بازداشت اش (به همراه 32 تن دیگر از فعالان جنبش زنان) در 13 اسفند سال گذشته در مقابل دادگاه انقلاب، قرار است روز 27 آذر ماه در رابطه به پرونده 13 اسفند خود محاکمه شود.

مريم حسين خواه، دیگر عضو کمپين نیز از سيزده روز پيش به همین اتهامات در زندان اوین به سر می برد.

جلوه جواهري به اوين رفت / کانون زنان ايراني
جلوه جواهري يکي ديگر از اعضا کمپين يک ميليون امضا بازداشت شد / خبرنامه اميرکبير
قلم ها توقبف / وبلاگ ميرا
جلوه هم دستگير شد / پرنده خارزار
یکی دیگر از فعالان کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد/ راديو زمانه
بازداشت جلوه جواهري / وبلاگ تداعي آزاد
يکي ديگر از اعضاي کمپين يک ميليون امضا بازداشت شد / ايران امروز
جلوه جواهري ، يکي ديگر از اعضا کمپين يک ميليون امضا بازداشت شد / اخبار روز
شعري براي شعور شما / وبلاگ وارش

شنبه، آذر ۱۰، ۱۳۸۶

لايحه «حمايت از خانواده» و آينده زندگي دخترانمان

جلوه جواهری
جمعه9 آذر 1386


اولين طرحي كه در جهت تغيير قوانين مربوط به خانواده در چارچوب قوانين مدني ايران ارائه شد، طرح قانون خانواده توسط دکتر "مهرانگيز منوچهريان" بود كه ابتدا در اسفند 1342 به عنوان ضميمه كتاب "وضع حقوقي زن در جهان" توسط اتحاديه زنان حقوقدان ايران به چاپ رسيد. اين طرح مجدداً در 1343 به صورت جزوه اي مستقل با عنوان "طرح قانون خانواده بر مبناي اصل تساوي حقوق زن و مرد" به چاپ رسيد و سپس در مجله هفتگي "اطلاعات بانوان" در چهار شماره پياپي منتشر شد. با اين حال، در آن سال به دليل واكنش هاي فقهي مراجع مذهبي و مخالفت وزير دادگستري وقت (باقر عاملي)؛ منوچهريان موفق نشد نظر مثبت حداقل 15 نفر از نمايندگان را براي ارائه طرح در مجلس سنا جلب كند. وزير دادگستري در آن زمان اعلام كرد كه قوانين مدني ايران تغيير نمي كند و طرح پيشنهادي منوچهريان را حاصل مطالعه شخصي وي دانسته و اظهار كرد كه در دادگستري هيچ لايحه پيشنهادي كه تشخيص داده شود مغاير دين مبين اسلام است مورد توجه قرار نخواهد گرفت. منوچهريان نيز به جرم پاسخي که به وزير دادگستري داد به مدت سه ماه به تفرش تبعيد شد.

پس از وتو شدن طرح پيشهادي منوچهريان که زير تاثير موضع گيري وزير دادگستري صورت گرفت، بحث قوانين مربوط به خانواده مسکوت ماند؛ تا سرانجام در اواخر سال 1344 مسايل حقوقي زنان براي بار ديگر بويژه در نشريات زنان مطرح شد. منوچهريان نيز با تمام مشکلات و مسائلي كه پيش آمده بود براي ايجاد زمينه هاي لازم براي طرح مجددِ قانون خانواده در سنا دست به كار شد و در 2 آبان 1345 در نطق پيش از دستور در مجلس سنا طرح قانون خانواده را ارائه داد. در پي طرح قانون خانواده، برخي نشريات به انتشار اخبار مربوط به آن پرداختند. يکي از آنها، نشريه "پيغام امروز" بود که خبر بردن طرح به مجلس سنا را منتشر کرد و درباره لغو چند همسري و ازدواج موقت (صيغه) مطلب نوشت. اما متاسفانه بسياري از نشريات از جمله مجلات زنان سکوت کردند و برخي هم آن را زودهنگام و راديکال دانستند.

طرح پيشنهادي منوچهريان با وجود آنکه باب تازه اي را درباره مباحث مربوط به خانواده و حقوق زن در مجلات و جامعه فراهم آورد، بالاخره راه به جايي نبرد و به گفته شريف امامي، طبق موازين بررسي نشد؛ اما به يکباره در اسفند ماه 1345 لايحه اي با عنوان لايحه "قانون خانواده" با جنجال فراوان در مطبوعات دولتي انعکاس يافت. در اين طرح نه نامي از مهرانگيز منوچهريان بود، و نه اشاره اي به کوشش هاي او در طرح بحث قوانين مربوط به خانواده. به عکس از طرح منوچهريان به عنوان طرحي شتاب زده و غير معتدل نام برده شد. "زن روز" خبر تصويب لايحه توسط مجلس شورا در 6 خرداد 1346 را منتشر کرد و به تشريح مفاد آن پرداخت. در نهايت، لايحة قانون حمايت از خانواده در مجلس شوراي ملي تصويب و به مجلس سنا فرستاده شد، و سرانجام در 27 خرداد 1346، مجله زن روز خبر از تصويب و قانوني شدن لايحه داد.

در آن زمان، با وجود اجرايي شدن قانون حمايت از خانواده، اما بسياري از قوانين قديمي همچنان رايج بودند، مگر آنکه در تعارض با اين قانون قرار مي گرفتند. براي مثال، در اين مواقع دادگاه مجبور بود بر اساس قانون حمايت از خانواده عمل کند. اگر چه اين قانون نسبت به شرايط قبل داراي ويژگي هاي مثبت به نفع زنان بود، اما اشکالاتي نيز داشت. يعني با توجه به طرح قانون خانواده منوچهريان، محافظه کارانه جلوه مي کرد. در قانون حمايت خانواده تنها اصلاحاتي در قوانين اتفاق افتاده بود، در حالي که طرح منوچهريان به تغييرات عميق تري نظر داشت. براي مثال، در طرح منوچهريان "تعدد زوجات" به طور کلي ممنوع شده بود ولي در قانون تصويب شده، همچنان تعدد زوجات بدون تغيير باقي مانده بود. هرچند که، بعد از تصويب لايحه، "زن روز" مي نويسد که با توجه به کسب حقوقي هر چند اندک توسط زنان، مردان به اين مساله واکنش نشان مي دادند و مساله مهريه را مطرح مي ساختند. برخي از آقايان نامه هايي داده و گفته بودند که با وجود قانون حمايت از خانواده و دادن حق طلاق به زن، ديگر مهريه، سنتي و کهنه است.

مهرانگيز منوچهريان نيز در نقد اين قانون و مواردي كه در آن در نظر گرفته نشده بود كتابي با عنوان "نابرابري هاي حقوق زن و مرد در ايران و راه اصلاح آن" توسط اتحاديه زنان حقوقدان ايران به چاپ رسانيد. در اين كتاب به مواردي چون حق مسكن، حق طلاق، اجازه خروج از كشور، تابعيت، حضانت، ولايت، قيموميت، ارث، ديه، حق اشتغال، تعدد زوجات، نكاح منقطع و موارد نابرابر ديگر در قوانين كه با قانون حمايت از خانواده 1353 هم هيچ كدام بر طرف نشده بود، اشاره مي كند و قوانيني برابر در مقابل آنها پيشنهاد مي دهد. از چاپ كتاب منوچهريان و نقد او به قانون حمايت از خانواده و قانون مدني چندي نگذشته بود كه با وقوع انقلاب 1357 قانون حمايت خانواده به كلي تعطيل شد. بدين ترتيب، حداقل حقوقي كه پس از مدت ها توانسته بود در ميانِ همة تنگ نظري هاي قدرتمندان نسبت به وضعيت زنان، نصيب آنان شود؛ مدت كوتاهي بيش دوام نياورد.

از آن زمان تاكنون حدود سه دهه مي گذرد. در اين سالها برخي از قوانين به صورت جزئي تغيير كردند، اما همچنان به هيچ كدام از آسيب هايي كه به زنان در طول اين سال ها به واسطه قوانين يك سو نگرانه وارد مي شود، نگاه جدي نشده است و همچنان كودكان در آتش نگاه تنگ نظرانه اي كه جامعه به مادرانشان دارد مي سوزند. اگر روزي كه "قانون حمايت خانواده برابر" به مجلس اعطا مي شد، زنان يك صدا از طرح دفاع مي كردند تا قانوني عادلانه تر را به دست آورند؛ و اگر زماني كه به راحتي قانون حمايت خانواده لغو شد، همه زنان در هر جناح و از هر مرام و مسلكي براي برجاي ماندن آن همصدا مي شدند، بعد از گذشت سي سال شاهد اين همه بي عدالتي در حق دختران معصومي نبوديم كه به خواست پدرانشان در نوباوگي زندگي شان و روياهاي كودكانه شان به مسلخ مي رود. حال، پس از سه دهه بار ديگر لايحه اي به نام حمايت از خانواده به مجلس مي رود. لايحه اي كه نه تنها تعدد زوجات را ملغا و يا حتي محدود نكرده است بلكه تنها مانع جزئي (اجازه همسر) را نيز از سر راه آن بر مي دارد. وضع کنوني ما، سي سال پيش است كه قانون حمايت از خانواده لغو شد، يا 40 سال پيش كه قانوني ضعيف با وجود طرحي قوي در مجلس تصويب شد. اكنون است كه بايد بدانيم چه داريم بر سر فرزندانمان مي آوريم. چگونه روياي زنان فردايمان را در آتش ندانم كاري هاي امروزمان مي سوزانيم.

لايحه اي که امروز مجدداً برخي تلاش مي کنند آن را از تصويب مجلس بگذرانند، لايحه اي است به بهاي زندگي زنان امروز و فرداهاي ميهن عزيزمان. به بهاي فرداي به همريخته كودكاني است كه در آتش چند همسري پدرانشان مي سوزند، و از شرم و خجلت، سر بلند نمي كنند تا نگاه ترس خورده و بي گناهشان در نگاه ديگري گره بخورد. كودكاني كه حتي زندگي شان در لهيب آتشي خاکستر مي شود كه به آزمندي و شهوت پدرانشان و به يمن قانون تعدد زوجات به مويي از حسادت و كينه بند است.

اكنون چه مي خواهيم؟ آيا هم چنان به دنبال آن هستيم تا با اختلافات سياسي و فرقه اي، و قرار دادن اين لايحه در فضاي قطبي و متخاصم، فروپاشي زندگي زنان و كودكان را نويد دهيم. مساله اي كه بر سر آن معامله مي كنيم ساده نيست. زندگي و سرنوشت زني است كه بعد از سي سال از مرگ همسر هنوز وقتي كه به ياد مي آورد چگونه شوهرش هوو و كمربندي به وسعت بدن رنجورش به او هديه کرد به پهناي صورت اشك مي ريزد. سرنوشت اين لايحه، سرنوشت زندگي كودكي بي پناهي است كه توسط زنِ ديگر پدرش، كشته مي شود و بدن تكه تكه شده اش در لابه لاي رختخواب ها باقي مي ماند. بحث اين لايحه، بحث زندگي دختري است كه با ازدواج دوباره شوهرش آب جوش بر خود مي ريزد و مي سوزد؛ هرچند ازدواج اجباري و نداشتن حق طلاق، روح و روان او را پيشاپيش سوزانده بود. سوختن و ساختن، سوختن و تحمل کردن زير لواي قانوني كه نوشته اند برايش که: «هيچ حقي جز سكوت نداري».

آري، اين لايحه، در واقع سرنوشت زندگي هزاران زني است كه پاي اجاق ها مي سوزند و تحمل مي کنند و رنج مي کشند و از ته دل، نفرين مي کنند، اما مردشان، مغرور و سرافراز، هر روز كسي مثل آنان را كه در كنار اجاق هاي ديگر مي سوزند، با جاري کردن صيغه اي، به يكباره آتش مي كشند.

اكنون بياييم به هزاران پرونده اي كه در دادگاه هاي خانواده مفتوح است نگاهي دوباره بياندازيم؛ نگاهي مسئولانه و موشکاف تا مشاهده کنيم که قوانين خانواده حتي زبان وكلا، قضات، مددكاران و ... را بسته است تا آنها نيز نتوانند به موجب قانوني كه محرز است و ملزم به اجرا، حكمي عادلانه صادر كنند، يا دفاعي انساني ارائه دهند، يا حتي کورسويي از اميد بگشايند. کورسويي به روي چشمان پر التماس زناني كه ديگر ناي بالارفتن از پله هاي دادگاه را هم ندارند. بياييم به دادخواهي زناني بنشينيم كه فردا روزي بايد به آنها پاسخگو باشيم.

كنار هم بايستيم، از هر مسلك و جناح؛ اگر كه نماينده مجلس هستيم، اگر عضو کميسيون زنان قوه قضائيه هستيم، اگر فعال حقوق زنان هستيم، يا حتي رهگذري؛ چراكه مي دانيم تصويب اين لايحه چگونه مي تواند زندگي و امنيت خاطر ميليون ها خانواده هموطن مان را به چالش بگيرد. بياييم دست به دست هم دهيم و در فضاي خردمندانه و آرام، به اصلاح اين لايحه و قوانين مربوط به خانواده همت گماريم، تا زندگي خود و ميليون ها زن را از موهبت قانوني عادلانه بهره مند سازيم.


----------------------------------------------------------------------

منبع: احمدي خراساني، نوشين، و پروين اردلان (1382) "سناتور" تهران: نشر توسعه.

دوشنبه، آذر ۰۵، ۱۳۸۶

همه ما مثل مریم گزارشگر درد و رنج زنان هستیم

اعتراض بیش از یک هزار تن از مدافعان حقوق برابر به بازداشت «مریم حسین خواه»
يكشنبه4 آذر 1386


روز 26 آبان ماه مریم حسین خواه، یکی از صدها فعال کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و یکی از بی شمار روزنامه نگاران و نویسندگان مدافع حقوق زنان را در پی احضاریه ای کتبی در دادگاه انقلاب بازجویی کردند و به خاطر نوشته ها و فعالیت هایش در سایت «تغییر برای برابری» (سایت کمپین یک میلیون امضاء) و سایت «زنستان» (ارگان مرکز فرهنگی زنان) به تشویش اذهان عمومی و نشر اکاذیب متهم کردند و پس از تعیین قرار وثیقه ای 100 میلیون تومانی، به خاطر نداشتن وثیقه به بند عمومی زندان اوین منتقل کردند. این درحالی است که سایت تغییر برای برابری یکی از سایت های کمپین گسترده و پرتنوع یک میلیون امضاء و متعلق به همه اعضا و هواداران آن است و بسیاری از معترضان به قوانین تبعیض آمیز موجود علیه زنان، در آن قلم می زنند، گزارش تهیه می کنند و در مجموع آن را اداره می کنند. ما فعالان حقوق برابر همگی با برداشتن گام هایی هرچند کوچک در جهت آگاهی رسانی به مردم و هموطنان خود در مورد نظام حقوقی تبعیض آمیز کنونی سعی کرده ایم تجربه ها و گزارش ها و دردهای جامعه زنان را هر جا امکان پذیر بوده مکتوب سازیم، چه در سایت های خود همچون تغییر برای برابری، زنستان، کانون زنان ایرانی، میدان و... چه در وبلاگ های خود و چه در روزنامه های رسمی کشور و چه به صورت شفاهی و چهره به چهره.
از این رو اگر مسئولیت و گزندی از فعالیت های قانونی و خبررسانی شفاف و انتشار مکتوبات و مقالات در سایت «تغییر برای برابری» یا سایت «زنستان» متوجه هر یک از کنشگران این جنبش باشد قطعا بر دوش تک تک ما امضاء کنندگان این نامه که خود را متعلق به جنبش حقوق برابر و مدافع آن می دانیم، قرار دارد. همه ما...
ادامه...

چهارشنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۶

ملاقات با مریم حسین خواه در زندان زنان




تغییر برای برابری : صبح امروز 29 آبان 1386که روز ملاقات زنان زندان اوین بند عمومی است خانواده مریم حسین خواه موفق به دیدار وی شدند. شهاب میرزایی همسر مریم می گوید:«سه شنبه ها از ساعت 9 صبح تا 2 بعداز ظهر وقت ملاقات زنان است. خوشبختانه توانستیم مریم را ملاقات کنیم.» او درباره وضعیت روحی مریم می گوید: «روحیه اش خیلی خوب بود. می گفت اینجا آدم درد خودش را فراموش می کند.»
هاجر حسین خواه خواهر مریم نیزکه امروز به دیدار مریم رفت، می گوید: «من به مریم گفتم برای آزادی ات تلاش می کنییم. مریم گفت آخر ما که صد میلیون وثیقه نداریم. گفتم همه در تلاش اند که میزان وثیقه را پایین بیاورند.» هاجر در ادامه می گوید:« مریم خیلی از رفتار خوب زنان زندانی با خودش حرف زد. گفت اینجا براحتی آدم جدید را قبول نمی کنند اما رفتارشان با من رفتار با یک آشناست. آنها از فعالیت های ما خبر دارند، فعالیت های ما در بیرون خیلی تاثیرگذار بوده و خیلی قدردان هستند. گفت آنها اززمانی که آمده ام مراقب من هستند که چیزی کم نداشته باشم. آنها همه بچه ها را می شناسند از ناهید و محبوبه می پرسند و از فعالیت اعضای کمپین در جمع اوری امضا، آنها خیلی به حرکت ما امیدوارند.» هاجر در ادامه می افزاید:« مریم زندان را هم به عنوان یک فرصت می نگرد وحالا می خواهد از این فرصت برای انعکاس مشکلات حقوقی زنان زندانی استفاده می کندتا تاثیرات قوانین نابرابر را بر زندگی آنها نشان دهد.»

برای مریم وثیقه 100 میلیون تومانی صادر کرده اند. همسرش می گوید:« با حقوق ماهی دویست تومان روزنامه نگاری تازه اگر روزنامه تعطیل نشود ( میانگین زندگی هر روزنامه در ایران بین سه تا 6 ماه است وحقوق روزنامه نگاری معمولا با یکی یا دوماه تعویق پرداخت می شود) 50 سال طول می کشد که این مبلغ جمع شود، این بهایی است که کسانی که به کارشان اعتقاد دارند می پردازند.»

دوشنبه، آبان ۲۸، ۱۳۸۶

اينجا بند زنان زندان اوين است


اینجا زندان است و من زنی در میان زنانی كه دردهايشان مثال روشن نابرابري است
نوشته مریم حسین خواه از بند 3عمومی زندان زنان اوین

دو شنبه28 آبان 1386

اينجا زندان است. بند زنان زندان اوين. اولين بار نيست كه به اینجا مي آيم. بار اول نيست كه به اوين مي آيم. بار اول خبرنگاري بودم كه با رئیس زندان سلول به سلول جلو مي رفتم و براي اولين بار سرگذشت زناني كه به جرم اعتياد، فحشا، و قتل اسير چهارديواري زندان بودند را مي شنيدم كه بنويسم اما فقط چند كلمه؛ همان قدر كه بودن رئيس اجازه مي داد. همان روز بود كه همه زندانيان در حضور مسئولان بند از شرايط زندان تعريف كردند و گفتند كه مشكلي ندارند، اما هنگام رفتنم، كاغذ مچاله ای را در جيبم گذاشتند كه "به داد ما برسيد، اين جا هيچ كس به فكر ما نيست".

بار دوم من هم زنداني بودم. درست مثل همه آن زندانيان در بند. 30 نفر از فعالان زن در انفرادي بودند و من آشفته و نگران، ميان غم زناني كه هميشه از آنان مي نوشتم، و سرنوشت نامعلوم دوستانم سرگردان بودم. آن روز براي آنها مهماني بودم كه به زودي مي رفت.

اين بار، بار سوم اما، همه چيز متفاوت است. حالا من با اين وثيقه صد ميليون توماني يكي از خودشان هستم. يكي از صدها زني كه سال ها است گرفتار ديوارهاي بلند اوین اند و هيچ دادرسي ندارند. نه قانون به فريادشان مي رسد، نه خانواده و نه هيچ كس ديگر. اصلا معناي بي پناهي را فقط اينجاست كه مي توان فهميد. در چشمان زناني كه اگر قانون كمي، فقط كمي، عادلانه تر بود آنها اينك در خانه هايشان در كنار فرزندانشان بودند. زناني كه هيچ شباهتي به كليشه هاي ما از زنان زنداني ندارند. زناني كه برخي به خاطر تاب نياوردن قوانين نابرابر خود مجري قانون شده اند و به گفته قانونگذار قانون شكن.

برخي به خاطر ناآگاهي و فقري كه هميشه دامن گير زنان بود گرفتار شده اند و برخي همچون ليلا به خاطر اين كه از دادگاه درخواست نفقه كرده اند! باورش سخت است اما ليلا 47 ساله، بيست سال است كه مي خواهد از شوهري كه او و كودك عقب مانده اش را رها كرده و رفته، نفقه اش را بگيرد و هيچ دادگاهي هنوز به داد او نرسيده. ليلا با چشمان پر از اشك به زمين خيره شده و مي گويد:« هنوز دو سال از ازدواجمان نگذشته بود كه فهميدم شوهرم قبل از من زن داشته. دختر عقب مانده ام كه به دنيا آمد ما را رها كرد و رفت. من ماندم و دو بچه كوچك كه يكي هم عقب مانده بود و بايد خرج دوا و درمانش را مي دادم. شوهرم خانه داشت، ماشين داشت، مال و اموال داشت، من فقط آن قدري می خواستم كه خرج اين دو بچه بدبخت و مريض را بدهم اما او نداد و هيچ دادگاهي هم محكومش نكرد.» وقتي می پرسم:«چرا طلاق نگرفتي؟ مي گويد"هنوز اميدم به قانون است كه شاید نفقه فرزندانم را بگيرم." مي گويد: «فقط ده ميليون تومان هم براي بيست سال زندگي بدهد مي روم و خودم را خلاص مي كنم. نمي دهد اما... دو روز پيش شوهر ليلا در دادگاه گفته نفقه نمي دهد و ليلا و بچه هايش را كتك زده. قاضي ليلايي را كه كتك خورده و شوهرش را كه كتك زده با هم به زندان فرستاده به جرم به هم ريختن نظم دادگاه. آن هم به زندان اوين. شوهرش همان شب سند گذاشته و آزاد شده و ليلا با چشماني اشكبار و نگاهي ناباور در انتظار اين است كه شايد كسي برايش سند بگذارد و آزادش كند...

هر گاه از بي حقوقي زنان مي گويیم نفقه و مهريه را به رخ مان مي كشند، همه با ین جمله آشناییم که« با داشتن اين ها ديگر چه مي خواهيد؟!) ليلاها و ليلاها، اما نه مهريه اي دارند كه به اتكاي آن بتوانند زندگي كنند و نه نفقه اي. تجربه ليلا مي گويد «مرد اگر بخواهد نفقه نمي دهد» و هيچ قانون و دادگاهي نمي تواند او را وادار به پرداخت نفقه كند و نبايد حقوق بديهي ای همچون برابري در دیه، ارث، شهادت، حق داشتن طلاق، ... را به بهانه داشتن نفقه و مهريه اي كه گرفتن آن گاه ناممكن مي شود ناديده گرفت.

ليلا يكي از صدها زني است كه به خاطر قانون نابرابر، زندگي اش را باخته و حالا از تمام دنيا فقط يك سقف آهني دارد و ديوارهايي كه تمام نمي شود. اين ها را که مي نويسم، چند قدم آن طرف تر از من زني جوان که بدنش کبود کبود است در حال گريستن است. گريه كه نه ضجه مي زند. سر به ديوار مي كوبد. فرياد مي زند. و مي خواهد خودش را بكشد، با روسري ای كه به گلو گره زده است. شايد همين نااميدي از قانون و عدالت است كه او را تا چند قدمي مرگ آورده است.

شبي كه روز قبلش تهديد به بازداشت شده بودم در فكر برنامه ای بودم که كه در زندان دوام بياورم. اما حالا مي ترسم وقت كم بياورم. ميان اين همه زني كه زندگي و دردهاي هر كدامشان مثالي روشن از نابرابري است.

یکشنبه، آبان ۲۷، ۱۳۸۶

مريم حسين‌خواه بازداشت شد!


مریم حسین خواه روزنامه نگار و عضو کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد

مریم حسین خواه روزنامه نگار، عضو کمپین یک میلیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز زنان و فعال جنبش زنان بازداشت شد. چند روز پس از مسدود شدن سایت زنستان ارگان مرکز فرهنگی زنان، مریم حسین خواه که از اعضای مرکز فرهنگی و تحریره زنستان و سایت تغییر برای برابری، سایت کمپین یک میلیون امضا است، برای 26 آبان ماه 1386 به دادسرای ویژه امنیت احضار شد و در آنجا به مدت دو ساعت مورد بازجویی قرار گرفت. به او گفته شد که متهم به تشویش اذهان عمومی، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب از طریق انتشار اخبار کذب در زنستان و تغییر برای برابری است. همچنین از او خواسته شد که برای ادامه بازجویی ساعت 9 صبح روز بعد نیز مجددا به دادگاه مراجعه کند اما در پی مراجعه مجدد مریم حسین خواه به دادگاه در 27 آبان 1386 در کمال تعجب برای او قرار بازداشت صادر شد و این فعال جنبش زنان را ساعت 2 بعد از ظهر به زندان اوین منتقل کردند.

بازپرسی از مریم حسین خواه,روزنامه نگار به اتهام نشر اکاذیب و تبلیغ علیه نظام / کانون زنان ايراني
مریم حسین خواه روزنامه نگار و عضو کمپین یک میلیون امضا بازداشت شد / کانون زنان ايراني
مريم حسين خواه، از فعالان جنبش زنان بازداشت شد / خبرنامه اميرکبير
يار زنستاني من / وبلاگ تداعي آزاد
مجموعه لينکهاي مربوط به بازداشت مريم حسين خواه در سايت بالاترين
اوين براي تمام همه زنان آزاديخواه جا دارد؟/ وبلاگ پرگاس
مریم حسین خواه فعال جنبش زنان بازداشت شد/ ادوار نيوز
مريم حسين خواه فعال جنبش زنان بازداشت شد/ گويا نيوز
در غياب زنستان/وبلاگ فصل زن
فریده غیرت ،حقوقدان:بازداشت مریم حسین خواه غیر قانونی است / کانون زنان ايراني
وصله اي که به اين قبا نمي خورد / وبلاگ ميرا
او قوی است.../وبلاگ امشاسپندان
برای مریم حسین خواه/کانون زنان ايراني
مريم حسين خواه مهربان هم / وبلاگ وارش
مريم بازداشت شد/وبلاگ پرنده خارزار

مريم حسين خواه فعال جنبش زنان بازداشت شد


ادوارنيوز: مريم حسين خواه فعال جنبش زنان ظهر امروز در دادگاه انقلاب بازداشت و به زندان اوين منتقل شد.

به گزارش خبرنگار ادوارنيوز به دنبال دريافت احضاريه از سوی دادگاه انقلاب، خانم حسين خواه ديروز شنبه به دادگاه انقلاب مراجعه کرده بود و در جلسه بازپرسی ، بازپرس ضمن معرفی وی به عنوان يکی از دست اندرکاران سايت زنستان و تغيير برای برابری خواستار معرفی ساير دست اندرکاران اين سايت توسط خانم حسين خواه ظرف مدت ۲۴ ساعت می شود.

بنابه گفته همسر خانم حسين خواه ، وی ظهر امروز و در پی مراجعه مجدد به دادگاه، بازداشت و از محل دادگاه انقلاب به زندان اوين منتقل شده است.

پنجشنبه، آبان ۲۴، ۱۳۸۶

سایت زنستان مسدود شد



دويچه‌وله: نشریه اینترنتی زنستان با اخطار دادسرای اتاق اینترنت وزارت ارشاد بسته شد. این سایت که اخبار مربوط به جنبش زنان را پوشش می‌داد، پیش از این شش بار فیلتر شده‌بود.

دادسرای اتاق اینترنت وزارت ارشاد با احضار مسئولان شرکت هایی که هاست و دومین مجله اینترنتی زنستان از آنها خریداری شده بود، از آنها خواست که فضای اینترنتی فروخته شده به زنستان را مسدود کنند.

در قوانین مربوط به رسانه‌ها هیچ قانونی در مورد مسدود کردن فضای اینترنتی یک سایت وجود ندارد و از این رو بستن سایت زنستان عملی غیرقانونی است.

لیلا علی‌کرمی، وکیل و حقوقدان در این مورد توضیح می‌دهد:

«سایت زنستان سایتی بوده که اخبار را پخش می‌کرده و در آنجا هیچ مطلبی خلاف اصول شرع و قانون نوشته نمی‌شده یا اینکه در معرض مراجعه‌کنندگان سایت قرار نداشته است. بنابراین اصلا ما قانونی در این خصوص نداریم که بخواهیم با استناد به آن حتا سایت را فیلتر یا مسدودش کنیم. ولی متاسفانه الان خیلی از سایتها هستند که با این مشکل مواجه هستند و فیلترینگ خیلی قوی هست در ایران و بنابراین این کار اصلا پایه‌ قانونی ندارد».



علی‌کرمی می‌گوید، از آنجایی که این سایت بدون هیچ حکم دادگاهی بسته شده، پیگیری برای رفع توقیف از آن نیز مشکل است:

«همانطور که گفتم این سایت براساس قانون بسته نشده است. یعنی راه قانونی... به چه مرجعی باید مراجعه کرد؟ این براساس قانون و حکم دادگاه و براساس رسیدگی قانونی انجام نگرفته است. بنابراین من فکر نمی‌کنم راه قانونی‌ای وجود داشته باشد».



از آنجا که بسته‌شدن این سایت به دستور وزارت ارشاد صورت گرفته، علی‌کرمی تنها راه پیگیری قضایی این موضوع را شکایت از این وزراتخانه می‌داند:

«اینطور که شنیدم از طریق اخطاری که از وزارت ارشاد آمده این کار صورت گرفته است. بنابراین تنها راهش این است که ما علیه وزارت ارشاد شکایت‌مان را مطرح کنیم که به این کارهای خلاف قانونش ادامه ندهد».



برخی از فعالان زنان معتقدند مسدود شدن این سایت به منظور اعمال فشار بیشتر بر جنبش زنان صورت گرفته‌است. اخیرا نیز حکم زندان و شلاق برای دو تن از فعالان زنان تأیید شده و چند تن دیگر نیز برای حضور در دادگاه دعوت شده‌اند.

چهارشنبه، آبان ۲۳، ۱۳۸۶

سايت زنستان به دستور دادسراي ارشاد مسدود شد

كانون زنان ايراني: نشریه اینترنتی زنستان با اخطار دادسرای اتاق اینترنت وزارت ارشاد، بسته شد.

دادسرای اتاق اینترنت وزارت ارشاد با اخطار به شرکت هایی که هاست و دومین زنستان از آنها خریداری شده بود و احضار مسئولان این شرکت ها از آنها خواست که فضای اینترنتی فروخته شده به زنستان را مسدود کنند.

این در حالی است که این سایت اینترنتی فعال در حوزه زنان، پیش از این شش بار فیلتر شده بود.

شنبه، آبان ۱۹، ۱۳۸۶

دستور توقف اجراي حكم

وكيل دل‌آرام علي خبر داد: دستور توقف اجراي حكم موكلم صادر شد

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران ، سرويس: فقه و حقوق - حقوق سياسي- وكيل مدافع دل‌آرام علي (از متهمان پرونده‌ي تجمع 22خرداد) گفت: ‌صبح امروز با مراجعه به قوه قضاييه و دفتر سخنگوي مطلع شدم كه دستور توقف اجراي حكم موكلم براي بررسي مجدد پرونده صادر شده است.

نسرين ستوده در گفت‌وگو با خبرنگار حقوقي خبرگزاري دانشجويان ايران‌(ايسنا)، اظهار داشت:‌ پيش از اين موكلم در نامه اي به رييس قوه قضاييه توقف اجراي حكم خود را خواستار شده بود.




وي افزود: يكي از ايرادات وارد بر حكم صادره اين است كه اين حكم حتي به رويت موكلم نرسيده و پيش از آن تماسي از اجراي احكام گرفته شده تا موكلم خود را معرفي كند و موكل تنها طبق اعلام كارمند اجراي احكام از محتويات حكم تجديد نظر خود مطلع شده است.

به گزارش ايسنا، دل‌آرام علي از سوي شعبه‌ي 15 دادگاه ‌انقلاب به دو سال و 10 ماه حبس تعزيري و ده ضربه شلاق محكوم شده بود كه شعبه‌ي 36 دادگاه تجديد نظر دو سال و شش ماه از حبس وي را مورد تاييد قرار داد.

چهارشنبه، آبان ۱۶، ۱۳۸۶

آن‌که او امروز در بند شماست!




چه تدبیر شومی برای زن ایرانی تدارک دیده‌اند؟
نوشين احمدی‌خراسانی

سنگینی این خبر که: دلارام اگر خودش را معرفی نکند «فراری» محسوب می‌شود،... همه را غافل‌گیر و شوکه کرد. و این پرسش که چرا؟ به راستی چرا با این عجله، حتا بدون ابلاغ حکم به وکلایش و فقط با ابلاغی شفاهی؟ این پرسشی است که در این چند روزه ذهن همه فعالان کمپین یک میلیون امضاء را به خود مشغول کرده. به راستی چرا بعد از 2 سال از تجمع 22 خرداد و در حالی که تجمع دیگری هم بعد از آن برگزار نشد، باز هم در اجرای احکام ناعادلانه و غیرقانونی مربوط به تجمع قانونی 22 خرداد، پافشاری می‌کنند؟ چند فرضیه برای درک این تصمیم غیرقانونی دولت‌ـ‌مردان وجود دارد:
يک فرضیه آن است که با اجرای حکم دلارام، این دختر جوان تازه عروس، می‌خواهند جنبش زنان نیز مانند جنبش دانشجویی، جنبش سندیکایی و جنبش معلمان، گروگان‌هایی در زندان داشته باشد تا به این طریق آن تیغ را بالای سر فعالان جنبش زنان برنده‌تر نگهدارند و اندیشه برگزاری تجمع را از اساس در میان فعالان جنبش زنان بخشکانند تا این که در آینده اگر هم بخواهند لایحه ضدخانواده را به تصویب برسانند، انگیزه برگزاری تجمع علیه این لایحه (که با قدرت و صراحت از سوی فعالان جنبش زنان و به ویژه از سوی شیرین عبادی مطرح شده) برای همیشه از ذهن فعالان جنبش زنان، زدوده شود. زیرا چهار ماه آینده، ماه‌های بسیار سرنوشت‌سازی برای بخش‌هایی از حاکمیت است و برای آن‌که این چند ماه باقی‌مانده تا انتخابات، برایشان بدون کمترین مقاومت از سوی جامعه مدنی پیش برود چنین تمهیداتی را لازم می‌دانند. از این روست که به نظر می‌رسد احتمال دارد لایحه ضدخانواده را هرچه سریع‌تر، از تایید مجلس بگذرانند و سپس التهابات اجتماعی ناشی از آن را «راحت‌تر» فرونشانند و جنبش زنان را برای انتخابات مجلس پیش رو به کلی خسته و مایوس سازند و به میمنت و مبارکی، انتخابات سراسر مردانه‌شان را برگزار کنند... ادامه مطلب

بخش‌های ديگر مطالب زنستان شماره 33

مجرم یا معترض؟

بیتا طاهباز

به نظر می رسد مفاهیم تغییر یافته است. بر اساس عقل سلیم، دلارام مجرم است یا معترض؟ او جرمی مرتکب شده است یا به نابرابری های موجود انتقاد دارد؟ ذهن خلاق و پرسشگر او در حال کنکاش و چون و چرا است. چرا نمی تواند حق طلاق داشته باشد؟ چرا نمی تواند قیمومیت فرزندش را داشته باشد؟ چرا نمی تواند به عنوان یک زن کارگر یا کارمند فرزندش را بیمه کند؟ مگر رنگ خون او با رنگ خون برادرش فرق دارد؟ چرا ارزش خون و وجود او نصف است؟ و هزاران چرای دیگر که عقل سلیم این چون و چرایی را جرم می داند یا اعتراضی حق خواهانه ؟ بر اساس عقل سلیم، دلارام مستحق تشویق است یا تنبیه؟ آیا باید به چنین زنانی ببالیم که فکر می کنند، مطالعه می کنند، به همنوعان خود اهمیت می دهند یا آنان را به حبس های طولانی محکوم کنیم؟

سه‌شنبه، آبان ۱۵، ۱۳۸۶

"بند" سزاوار دلارام نیست!





او رها است و برای رهایی زیسته است. بند نیز شرمگین می شود اگر بر دست او خم شود.

30 ماه بند! حکمی است که به پاس تلاشهای یک فعال حقوق زنان به دست او داده اند!

شرم است بر ما و تاریخمان این برگ!

بند و تازیانه را بر مدافعان حقوق زن چه کار؟! به پاس کارنامه حمایت از محرومان بم، دلارام را به بند می برند.

به پاس پیشرو بودن در جنبش زنان، دلارام را به بند می برند.

به پاس پیشرو بودن در جنبش دانشجویی، دلارام را به بند می برند.

به پاس پوییدن، رهیدن، رهانیدن، دلارام را به بند می برند.

22 خرداد 85 کجا بودی که ببینی اش؟ بر زمینش کشیدند. دستش را شکستند. همین دلارام را. همین دل – آرام را.

چه شد؟ راسخ تر شد در این که قانون نابرابر "باید" تغییر کند، حتا اگر برای آن دلارام را به بند برند.

بعد از 22 خرداد دیدی اش؟ در کوچه ها ، خیابانها، وقتی که امضا جمع می کرد؟ وقتی که حرف می زد و دفاع می کرد از ایده اش، اراده اش که قانون نابرابر باید تغییر کند! وقتی که باورش را از رهایی در کنشی مسالمت آمیز و انسانی و بشر دوستانه دنبال می کرد که قانون نابرابر باید تغییر کند!

اینک او را به پاس این همه، به بند می برند؟! هیچ بندی سزاوار دلارام نیست!

ما جمعی از فعالان جنبش زنان به حکم دو سال و شش ماه زندان و 10 ضربه شلاق دلارام علی – فعال حقوق زنان- اعتراض داریم و بدینوسیله اعتراضمان را به همه کسانی که می توانند در تغییر این حکم تاثیرگذار باشند اعلام می کنیم.

15 آبان 1386
تصور کن / وبلاگ يک لحظه تنهايي
15 آبان 1386
تکرار يک اتفاق / وبلاگ ميرا
15 آبان 1386
30 ماه زندان برای دلارام علی، فعال حقوق زنان / شهرزاد نيوز
15 آبان 1386
تلاش مادران صلح برای توقف حكم دلارام علي / کانون زنان ايراني
15 آبان 1386
شيرين عبادي:دلارام علي شنبه به زندان ميرود / ادوار نيوز
15 آبان 1386
ما نيز مجرميم.رشيد اسماعيلي /ادوار نيوز
14 آبان 1386
بیست و هشت ماه زندان برای فعال جنبش زنان / گزارش بي بي سي از تاييد حکم دلارام علي
14 آبان 1386
دادخواهي مادران براي توقف حکم دلارام بي نتيجه ماند / زنستان
14 آبان 1386
پوزخند را فراموش نکنيم.تارا احمدي/ زنستان
14 آبان 1386
بالاترين
14 آبان 1386
نامه اي براي دلارام علي / وبلاگ تداعي
14 آبان 1386
هر که دلآرام ديد،از دلش آرام رفت / وبلاگ زندگي در آکواريوم
14 آبان 1386
باز هم خبر ، از به بند کشيدن خواهر ديگرم / وبلاگ نگاه بي حجاب
14 آبان 1386
شب تو يا شب (براي دلارام علي ) / وبلاگ آن زن
14 آبان 1386
دلارام را به زندان نبريد / وبلاگ پرگاس
14 آبان 1386
جاي دلارام در دانشگاه کلمبيا خالي بود/سايت جمهور
14 آبان 1386
حقوق زن و دموکراسی دو کفه یک ترازو هستند./گزارش ايران امروز از کنفرانس مطبوعاتي حقوق زن
14 آبان 1386
حکم دلارام علي تاييد شد / پيک ايران
14 آبان 1386
دادگاه تجدیدنظر حکم حبس دلارام علی را تایید کرد/کميسيون زنان دفتر تحکيم وحدت
14 آبان 1386
تاييد محكوميت ‌دو و نيم سال حبس تعزيري يك متهم پرونده تجمع‌٢٢خرداد ‌٨٥/ نوانديش
14 آبان 1386
تاييد حکم زندان و شلاق يک فعال زن / آفتاب نيوز
14 آبان 1386
حکم حبس دلارام علي تاييد شد،دايره اجراي احکام او را براي اجراي حکم فرا خواند/گويا نيوز
14 آبان 1386
دادگاه تجديد نظر حکم حبس دلارام علي را تاييد کرد / خبرنامه امير کيبر
14 آبان 1386
تأیید حکم دوسال و نیم حبس برای دلارام علی، فعال حقوق زنان/دويچه وله
14 آبان 1386
گزارش اعتماد از کنفرانس مطبوعاتي حقوق زن
14 آبان 1386
گزارش سرمايه از کنفرانس مطبوعاتي حقوق زن
14 آبان 1386
اي آقايان دوستانمان را آزاد کنيد / وبلاگ تجربه هاي زنانه
14 آبان 1386
جاي دلارام علي در زندان است؟ ستاره سجادي/زنستان
14 آبان 1386
دلارام علي خود را به زندان معرفي مي کند/گزارش کانون زنان از کنفرانس مطبوعاتي حقوق زن
14 آبان 1386
گزارش اعتماد ملي از کنفرانس مطبوعاتي حقوق زن

دوشنبه، آبان ۱۴، ۱۳۸۶

تو سوراخ دعا را گُم کرده‌ای!

فرناز سيفی

ابدن نیازی به هوش فراوان و توان تحلیل فوق العاده نیست تا حس کرد که خطر جنگ چه اندازه به ایران نزدیک است و شبح لعنتی نفرت انگیز حمله نظامی چطور بالای سرمان در حرکت است و هر روز یک قدم نزدیک تر می شود.

میان این خیل افراد حاضر در قدرت در ایران، یعنی دو نفر آدم عاقل پیدا نمی شوند؟ حواسشان هست به کجا داریم می رویم؟ این اندازه ساده اندیش هستند که فکر می کنند طبق روال بیست و هشت سال گذشته این بار هم یک بحران بزرگ به نفع آنها تمام خواهد شد و می توانند پایه های حاکمیت خود را محکم تر کنند؟ متوجه تفاوت این بحران با موارد دیگر نیستند؟ فکر کرده اند با چهارتا آدم حزب الله لبنان و شبه نظامیان شیعه عراق جلو دنیای تا بن دندان مسلحی که کاسه صبرش لبریز شده و حاصل خشمش بی رحمی و قساوت وحشیانه برای ما خواهد بود می تواند بایستد؟ چه در سرشان می گذرد آخر؟

حضرت سیاستمدار! جناب قاضی! آقای مسئول امنیتی! عالی جناب نظامی! بزرگوار وزیر و وکیل و وصی ملت! جامعه مدنی هرگز دشمن تو نبوده است؛ تو معنای جامعه مدنی را هرگز درک نکردی. نفهمیدی این زنان و مردانی که همه عمر، انرژی، وقت و شور و اشتیاق خود را وقف بهبود شرایط مردم در چارچوب قوانین مصوب تو، در چاردیواری روزنه های تنگ و بسته تو، در فضای پر هراس زیر پای تو کرده اند، دشمن نیستند. جامعه مدنی تعریف ساده ای دارد، پل ارتباطی مردم و دولت است، بازوی کمکی دولت ها...

تو چرا یک ریز دنبال دشمن تراشی هستی برادر؟ خیال کردی آن چهارتا و نصفی که برای فرار از سربازی رفتند عضو بسیج شده اند و تو مانورهای نظامی دو تا لاستیک پاره آتش می زنند و از دود آتش صدتا سرفه، و باد می کنند که آی دشمن فرضی را نابودکردیم، تو فکر کردی با این ها جلو قدرت های تا بن دندان مسلح جهان می توانی بایستی؟ خیال کرده ای اینها اصلن دغدغه و هم و غم حفظ کشور دارند؟ یک ماه آب و نان و مزایا را قطح کن، ببین چند نفر از آنها باقی می مانند؟ خیال کرده ای آن استشهادیونی که فقط بلدند هر از چند گاهی نقاب بر چهره کشند و پا بر زمین بکوبند، می ایستد دفاع از تو؟ چرا نمی روند این همه کشور دوست و برادرت عملیات استشهادی پس؟

جناب! کسی اگر به داد این ملت و حفظ تمامیت ارضی این کشور برسد، همین اعضای جامعه مدنی نحیف و شکننده کشور هستند... همین دلارام ها که عمر را وقف سواداموزی و تیمار کودکان کار و خیابان کرده اند، همین پروین ها که همه زندگی و سلامتی خود را وقف بهبود وضع زنان کشور کرده اند، همین مریم ها و محبوبه ها و النازها که تو این کثافتی که از در و دیوار قلم بالا می رود، برای حفظ شرف و حرمت قلم می ایستند و تاوان می دهند، همین روناک ها و جلوه ها و زاراها و بقیه.... که سال ها است زیر باران تهمت و انگ و برچسب های کثیف، زیر چکمه های تو که هر لحظه بیشتر بر گلوی ما می فشاری، در تنهایی غم انگیز ایستادند، تلاش کردند، باز ایستادند...با دست خالی، اما همتی بلند. نصیبش هم آواری از احضار و بازجویی وحبس تعلیقی و تعزیری و محرومیت از تحصیل و کار و تازگی ها هم که شلاق! چشم همه ما هم که به جمال دیوارهای سبز و موکت های قهوه ای بند دویست ونه و راهروهای طولانی اش روشن شده است! همین دو سه روز پیش به دوستی می گفتم والا می توانم الان راهنمای ساختمان های امنیتی شهر تهران را بنویسم، که دیگر جایی نمانده است احضار نشده باشم! تلخی این شوخی، خود زهر مار است...

تو به برابری اعتقادی نداری، به آزادی بیان، به حقوق بشر، به منع تبعیض و خیلی چیزهای دیگر. این را همه می دانیم... اما جناب! چیزی هست که تو باید بدانی. اگر جنگی درگیرد تو باقی نمی مانی، بقای تو دیگربار در بحران نیست. این تصویر بسیجی چفیه بر گردن و استشهادی نقاب بر صورت، به داد تو نخواهد رسید .حضرت حاضر در قدرت! تصویری اگر ناجی تو از کله پا شدن باشد، باور کن همان تصویر جامعه مدنی شکننده بی کس و تنهای کشور است که عزم والایی دارد و از جنگ و حمله نظامی بیزار است... همین تصویر صلح طلب انسانی است که به داد مردم و تو خواهد رسید... تو اگر خرد داشته باشی، برای بقای خودت هم که شده اینگونه تازیانه بر تن این جامعه مدنی شکننده وارد نمی کردی... تو عادت داری به راه حل های کوتاه مدت نسنجیده ، تو دو قدم آنسوتر را نمی بینی...

حضرت سیاستمدار! جناب قاضی! آقای مسئول امنیتی! عالی جناب نظامی! بزرگوار وزیر و وکیل و وصی ملت!جامعه مدنی دشمن تو نیست، بیخود دشمن تراشی نکن. مارک نزن، انگ نچسبان، همین تصویر صلح طلب انسانی است که تنها روزنه به داد ملت رسیدن است،این را بفهم جناب! بفهم!

پ.ن: پشت صدای خشمگین و برافروخته شیرین عبادی، که حالا مادر همه ما سرگشتگان تنهای جامعه مدنی است و آغوشش همواره به روی ما باز، پشت این صدا درد است، درد، درد: "شیرین عبادی : من از همین تریبون به مردم جهان اعلام می کنم، احکام محکومیت زنان صرفا به خاطر حمایت از حقوق زن است"

دلارام علی خود را به زندان معرفی می کند

شیرین عبادی:«به همان حكمت كه سقراط جام شوكران را سركشيد دلارام علي هم خود را به زندان معرفي مي‌كند.»

شيرين عبادي، وكيل دلارام علي همين كه پشت تريبون سخنراني كنفرانس مطبوعاتي كانون مدافعان حقوق بشر كه صبح يكشنبه برگزار شد، قرار گرفت اين سخنان را به زبان آورد و از ناعادلانه بودن حكم اين فعال حقوق زنان گلايه كرد. دلارام علي، فعال حقوق زنان دو سال پيش به دليل شركت در تجمع مسالمت‌آميز در ميدان هفت‌تير بازداشت شد و حالا حكم نهايي دادگاه براي دلارام دو سال و شش ماه حبس تعيين شده است و دلارام هر چه سريع‌تر بايد خود را به زندان معرفي كند.

شيرين عبادي از اعلام اين حكم اظهار تعجب مي‌كند: «براي آن دادگاهي كه اين حكم را صادر كرده متاسفم كه شجاعت اين را ندارد كه بگويد به چه دليل چنين حكمي براي يك دختر تحصيل كرده صادر كرده كه فقط به جرم اين‌كه مي‌خواسته حقوقي برابر با ديگران داشته باشد بايد به زندان برود.» شيرين عبادي از فعاليت‌هايش براي تغيير حكم دلارام مي‌گويد: «دلارام در ميدان هفت‌تير به شديدترين شكل ممكن توسط نيروي انتظامي مورد ضرب و شتم قرار گرفت و دستش شكست به همين خاطر از نيروي انتظامي سه بار شكايت كرديم اما هر بار مامور نيروي انتظامي بدون حضور در دادگاه دليل اين ضرب‌وشتم را اقدام غيرقانوني اعلام كرد. حالا اينجا اين سوال را مي‌پرسم كه حتي اگر كسي اقدام غيرقانوني مثل عبور از چراغ‌قرمز كند آيا پليس بايد او را كتك بزند؟»

به گفتة برندة جايزة صلح نوبل، دلارام به زندان مي‌رود چون به هدفش معتقد است اما حداقل مسوولان با شهامت بگويند كه با احقاق حقوق زنان مخالف‌اند. و كمي صداقت داشته باشند.

شيرين عبادي از مرگ دكتر زهرا در بازداشتگاه همدان هم اظهار تاسف مي‌كند: «يك پزشك را به جرم اين كه با همكار مردش در خيابان ديده‌اند به زندان مي‌اندازند و سرانجام با رفتارهاي تحقيرآميز جسدش را تحويل خانواده‌اش مي‌دهند. اين دختر نيم ساعت قبل از مرگ با خانواده‌اش صحبت كرده بود. چگونه ممكن است در اين مدت كوتاه دست به خودكشي زده باشد.‌‌‌‌ چرا مقامات قضايي ما بر اين مسايل چشم مي‌بندند. تا كي مي‌توان اين مسايل را ناديده گرفت.»

اين حقوق‌دان همچنين از احتمال پذيرفتن پروندة دكتر «زهرا.ب» و پي‌گيري علت مرگش خبر مي‌دهد: «احكام محكوميت زنان در ايران صرفاً به‌خاطر حمايت از حقوق برابر زنان همچون ديه برابر و ارث است و هيچ‌كدام از مارك‌هاي اقدام عليه امنيت ملي واقعي نيست و من اين را به سازمان ملل و جهانيان اعلام مي‌كنم.»

بابك احمدي، نويسنده از ديگر سخنرانان در كانون مدافعان حقوق بشر بود.

او به برابري حقوقي زن و مرد تاكيد كرد و اين كه در ميثاق حقوق بشر هم بيش از هر چيز بر برابري زن و مرد تاكيد شده و اگر هر نظامي اين حقوق را از انسان‌ها بگيرد، نظامي فاسد است. به گفتة بابك احمدي اگر تمام زنان جامعة ما خواهان حقوق برابر بودند مشكلاتمان كم‌تر مي‌شد اما اين نظام مردسالار بخشي از جمعيت زنان ما را قانع كرده كه حقوقي ندارند. در حالي كه دفاع از اين حقوق در جامعه بايد همگاني شود و همه قانع شوند كه براي زندگي بهتر به برابري حقوق زن و مرد تن دهند.

او فعاليت مردان در جنبش زنان را موفقيت بزرگي براي اين جنبش مي‌داند: «اين مردان دريافته‌اند كه آزادي آن‌ها در گرو برابري حقوق زن و مرد است.»

او سال‌هاي دوران كودكي‌اش را به ياد مي‌آورد. اين‌كه از همان زمان با ديدن تجربه‌هاي خانوادگي‌اش مفهوم تبعيض عليه زنان را دريافته است و اكنون انتقال آن به جامعه را مهم مي‌داند.

همچنين فريده غيرت، حقوق‌دان با حضور در جلسة كانون مدافعان حقوق بشر از ضرورت بررسي قوانين حقوقي كشور سخن مي‌گويد و اين‌كه فهم حدود اختيارات و وظايف زن و مرد باز به بررسي همين قوانين برمي‌گردد.

به گفتة او در ايران از ديرباز كم‌توجهي و بي‌توجهي به حقوق زنان وجود داشته درحالي كه زنان ما برخلاف بسياري از كشورها خواهان دستيابي به حقوق برابرند.

غيرت معتقد است مردان جامعه هنوز برخلاف زنان درگير مسايل سنتي‌اند و به همين دليل بسياري از زنان را از حقوق‌شان باز مي‌دارند: «خيلي از زنان ما هنگام ازدواج خواهان شروط ضمن عقد چون حق طلاق‌اند كه در قانون اين حق به آن‌ها داده نشده است و اين خواسته هيچ مغايرتي با شرع ندارد اما بسياري از دفترخانه‌ها مانع اين كار مي‌شوند. آيا اين مساله مخالف با شرع است؟ يا همان سنت است كه مانع مي‌شود؟»

اين حقوق‌دان مي‌گويد: «زنان به قوانين موجود كه با شأن زن امروز ايراني تطابقي ندارد اعتراض كردند اما دولت در مقابل اين اعتراض، لايحة حمايت از خانواده را طرح كرده لايحه‌اي كه نه تنها حمايت از خانواده نيست بلكه موجب تزلزل خانواده هم مي‌شود؟» به عقيدة غيرت تغيير اين قوانين تبعيض‌آميز مخالفتي با شرع و نظام ندارد.

مرضيه مرتاضي لنگرودي از ديگر فعالان حقوق زنان سخنانش را سطوح بي‌اعتمادي در كشور كه باعث افزايش ضريب ناامني مردم در كشور شده آغاز مي‌كند. بي‌اعتمادي دولت به مردم و بي‌اعتمادي مردم به دولتمردان و بي‌اعتمادي مردم به مردم از مواردي بود كه او به آن‌ها اشاره كرد.

مرتاضي عمده‌ترين دليلي احساس ناامني موجود در جامعه را بي‌اعتمادي دولت به مردم به ويژه، زنان مي‌داند. به همين دليل بي‌اعتمادي‌هاي ناشي از فشارهاي امنيتي هزينه‌هاي گزافي را بر فعالان زن وارد كرده است كه هيچ تناسبي با فايده‌هاي اندك آن ندارد.

به گفتة او در هشت ماه گذشته حداقل 50 فعال زن اعم از دانشجو، خبرنگار، خانه‌دار و پژوهشگر در سنين مختلف و طبقات اجتماعي گوناگون به بهانه‌هاي واهي به حبس در زندان محكوم وبه دادگاه روانه شدند در حالي كه هيچ يك خارج از ظرفيت قانون اساسي ايران فعاليتي انجام نداده بودند.

به عقيدة مرتاضي اگر دولت به زنان اعتماد داشت دختر پزشك در همدان به زندان منكرات جلب نمي‌شد. دختري كه از سد كنكور ميليوني با رتبة 21 عبور كرده است. او مي‌توانست سال‌ها به مردم مرز و بوم‌اش كمك كند. اگر دولت به زنان اعتماد داشت در نحوة پوشش و رنگ لباس آن‌ها مداخله نمي‌كرد و به گزارش نيروي انتظامي بيش از سه هزار نفر از آن‌ها را به مراكز انتظامي نمي‌برد.

او ادامه مي‌دهد: «اگر اين اعتماد وجود داشت با دخالت در رشتة تحصيلي دختران و اعمال سهميه‌بندي جنسيتي استعداد و آيندة آنان را در تاريكي فرونمي‌برد و اعتماد را از زنان سلب نمي‌كرد»

شنبه، آبان ۱۲، ۱۳۸۶

خانم مشير، من يك فمينيست هستم!

خديجه مقدم

وقتي مصاحبة سركار خانم زهرا مشير، مديركل امور بانوان شهرداري تهران و همسر آقاي محمدباقر قاليباف شهردار محترم تهران، را در شمارة 147 مجلة وزين زنان مطالعه كردم، به‌عنوان كسي كه حداقل به مدت 10 سال با شهرداري تهران در 8 منطقة مختلف (مناطق 2، 6، 7، 8، 12، 15، 19، 20) در حوزه‌هاي مختلف محيط‌زيست، كودكان و زنان به صورت داوطلبانه همكاري كرده است، بر آن شدم كه مطلبي بنويسم و دليل تأسف خود را توضيح دهم.
خانم مشير! 10 سال پيش وقتي به مناطق مختلف شهرداري تهران مراجعه مي‌كردم و طرح‌هاي زيست‌محيطي، فقرزدايي و توانمندسازي زنان را ارائه مي‌دادم، گوش كسي بدهكار نبود. آقايان مي‌گفتند كه مسائل زنان ارتباطي به شهرداري ندارد و شما بايد به كميتة امداد و بهزيستي مراجعه كنيد. اما من و ساير كنشگران اجتماعي، با صبوري و تلاش مستمر، ثابت كرديم كه اگر كمي ديد بازتري داشته باشيم، خيلي از مسائل مثل كودكان كار، بي‌خانمانان، دختران خياباني، و معتادان مي‌تواند به شهرداري هم مربوط شود.
محل‌ها و مكان‌هاي بلااستفاده و مخروبة شهرداري را شناسايي مي‌كرديم و درخواست تحويل مكان را براي بازسازي مي‌داديم. در بسياري از موارد هم موفق شديم مكان‌هاي متروكه‌اي را كه مأمن معتادان بي‌پناه شده بود به كمك شهرداري قابل استفاده و طرح‌هايمان را اجرا كنيم. طرح خانه‌هاي اشتغال زنان يكي از اين طرح‌ها بود كه با اولويت زنان خودسرپرست و زنان سرپرست خانوار طراحي شده بود. پس از شناسايي اين عزيزان در هر محله با كمك مسجد محل، بهزيستي، انجمن‌هاي اوليا و مربيان، محافل مذهبي محله و شهرداري، آنان سازماندهي مي‌شدند و پس از كسب مهارت‌هاي زندگي و مهارت‌هاي شغلي در رشتة مورد علاقة خود، به كمك ادارة تعاون، يك تعاوني زنان تشكيل مي‌دادند و به كار و تلاش مشغول مي‌شدند.
حتي در جاهايي كه شهرداري مكان مناسبي نداشت، مثل شاتَره در شهرستان اسلامشهر، با تلاش و پيگيري مستمر ما، از ادارة تعاون استان تهران و شهرداري اسلامشهر و مركز امور مشاركت زنان مبلغي براي رهن و اجارة محل كار به تعاوني زنان شاتره پرداخت شد و اين زنان هم‌اكنون نيز مشغول به كار هستند. بالاخره بحث كارآفريني و خانه‌هاي اشتغال زنان سرپرست خانوار در شهرداري‌هاي مناطق مختلف به صورت يك امتياز ويژه درآمد و مسابقه‌اي براي راه‌اندازي چنين مكان‌هايي شروع شد و مركزي با عنوان مركز امور بانوان شكل گرفت كه بعد به ادارة كل امور بانوان تبديل شد و اينك شما مديركل آن هستيد.
به قول شما، آقايان با ديد مردانه به قضايا نگاه مي‌كردند و با استفادة ابزاري از اين مكان‌ها به تبليغات مشغول بودند و به تعهدات و وعده‌هاي خود عمل نمي‌كردند تا اينكه شما پست مديركل امور بانوان شهرداري را نصيب خود كرديد و ما خوشحال از اينكه با ديدي زنانه مشكلات را حل خواهيد كرد. ولي ببينيم چه كرديد. شهرداري‌ها امكاناتي را كه در اختيار زنان قرار داده بودند بازپس گرفتند و عدة زيادي از زنان بيكار شدند و از شما هيچ حمايتي ديده نشد.
براي نمونه، فقط يك مورد را براي اطلاع شما و خوانندگان محترم مجلة زنان ذكر مي‌كنم و حاضرم نمونه‌هاي ديگر را هم اگر صلاح بدانيد در فرصت‌هاي ديگر به عرض برسانم. ما شما را پس از تصدي سمتتان به خانة اشتغال بانوان كيانشهر دعوت كرديم و شما لطف كرديد و همراه معاونتان تشريف آورديد. در آنجا، 30 زن كارگر سرپرست خانوار به دادخواهي نشسته بودند. از نزديك با زنان محروم كيانشهر آشنا شديد و دردها و خواسته‌ها يك به يك گفته شد. مشكل اصلي اين بود كه شهرداري بعد از سه سال، قرارداد با تعاوني زنان كيانشهر را تمديد نمي‌كرد و به بهانه‌هاي مختلف مي‌خواست مكان مخروبه‌اي را كه اينك آباد شده و به مرحلة بهره‌برداري و سوددهي رسيده بود بازپس بگيرد. اين مسائل به‌تفصيل به عرض شما رسيد و از شما درخواست شد كه با توجه به مسئوليتي كه به عهده گرفته‌ايد، در جهت حل اين مشكل كمك كنيد. اما واقعاً چه كرديد؟
خانم مشير! آخرين پيغامي كه از شما دريافت كردم اين بود كه مدتي اين خانم‌ها استفاده كرده‌اند، حالا تخليه كنند تا عده‌اي ديگر استفاده بكنند و طرح كوثر را مطرح كرديد. من در حضور خودتان، طرح را غيركارشناسانه و ناپايدار ارزيابي كردم كه خود شما نيز تا حدودي پذيرفتيد ولي براي اطمينان خاطر شما از حسن نيت بنده، قبول كردم كه طرح را با همان نيروها، يعني زنان محله، زناني كه شب و روز براي آباداني آنجا زحمت كشيده بودند، اجرا كنيد اما هيچ‌گونه پاسخي نداديد. حتي از شما يك تأييديه براي مديران شهرداري منطقة 15درخواست كرديم كه مرحمت نكرديد و شهرداري با شكايت و حكم جلب و رأي دادگاه بالاخره مكان را گرفت. مي‌توانستيم محل را به خاطر سرقفلي ايجادشده ترك نكنيم، ولي از آنجايي كه قول و وعدة محل ديگري را به تعاوني زنان سبز كيانشهر داده بودند و ادارة اماكن هم به علت نداشتن قرارداد و مجوز مكان را پلمب كرده بود، مكان تحول داده شد تا حداقل ديگران از بيت‌المال استفاده كنند. ولي االان بيش از يك سال است كه هيچ مرد و زني از آن مكان استفاده نكرده و به‌زودي به مخروبه‌اي تبديل خواهد شد.
البته زنان كيانشهر به پيگيري‌هاي خود ادامه مي‌دهند ولي واقعاً پاسخ شما به كساني كه ديگر آهي ندارند تا با ناله سودا كنند چيست؟ لطفاً به‌جاي اينكه ساكت و آرام در دفتر خود در خيابان بهشت بنشينيد و بدون دريافت دستمزد، مسئوليت بدين سنگيني را به عهده بگيريد، از امكانات موجود شهرداري به نفع خانواده‌هاي محروم استفاده كنيد.
من به‌عنوان يك شهروند مسئول ايراني از شما مي‌خواهم از حق و حقوق خود و زنان ديگر نگذريد و حداقل تلاش كنيد مراكزي كه قبل از انتصاب شما فعاليت‌هاي چشمگيري داشته‌اند تعطيل نشوند و به‌جاي دادن بن ماهانة شهروند و سبد خانوار به زنان سرپرست خانوار، فرهنگ توسعة كار را جانشين صدقه كنيد.
زنان ما توانمندند و فقط بايد به اين خودباوري برسند، و من به‌عنوان يك فمينيست كاري جز ايجاد و تقويت خودباوري در زنان و تشويق آنان به مشاركت در تعيين سرنوشتشان نمي‌كردم و نمي‌كنم.
شما مي‌گوييد فمينيست‌ها جايي در شهرداري ندارند. مگر فمينيست‌هاي ايراني چه مي‌گويند و چه مي‌خواهند؟ فمينيست‌هاي راديكال امريكا و اروپا كه به شهرداري تهران مراجعه نخواهند كرد. واقع‌بين باشيد! احتياجي نيست كه دكتراي جامعه‌شناسي، روان‌شناسي و حقوق داشته باشيم تا بدانيم قوانين تبعيض‌آميز چه تأثيري در زندگي زنان و جامعه گذاشته است. خواسته‌هاي حداقلي زنان ايراني در كتابچة «كمپين يك ميليون امضا براي تغيير قوانين تبعيض‌آميز» كه شما از آن مطلع هستيد نوشته شده. لطفاً مطالعه كنيد تا ببينيد قوانين تبعيض‌آميز چگونه خانواده‌ها را متلاشي مي‌كند.
شما در مصاحبه‌تان فرموده‌ايد: «سير فمينيسم را اگر بررسي كنيد مي‌بينيد كه چيزي عايد زن نمي‌كند.» هيچ مي‌دانيد كه اگر تلاش فمينيست‌هاي ايران در صد سال اخير نبود، الان من و شما زناني بي‌سواد در كنج خانه بوديم؟
اميدوارم همة ما با مطالعه و تلاش، دانش و تجربة لازم را به‌دست آوريم و در كنار هم رشد كنيم و همواره سربلند و سرافراز باشيم.■

منبع: سايت زنان

جمعه، آبان ۱۱، ۱۳۸۶

نگاهی به سن مسئولیت کیفری

در سایر کشورها چه می گذرد ؟
گروه ترجمه رسانه کمپین


کودکان در پایین تر از سنی خاص ، جوانتر از آن هستند که مسئولیت زیر پا گذاشتن قوانین بر دوش آنها باشد . این مفهومی است ضمنی از آنچه که شاید بارها در کنوانسیون حقوق کودک به آن اشاره شده است . در این کنوانسیون از کشورهای عضو خواسته شده است که حداقلی را در سن کودکان تعیین کنند که پایین تر از آن حداقل ، کودک مشمول قانون مجازات کیفری نیست . اما کنوانسیون سن ویژه ای را مشخص نکرده و بنا بر این اصل این سن در کشورهای مختلف متفاوت است .در واقع در اصل یک کنوانسیون قید شده که تا قبل از 18 سالگی فرد کودک محسوب می شود اما این اختیار را به قو.انین داخلی نیز داده است که براساس اختیاراتشان سن قانونی تعیین کنند. البته در مورد اعدام، اعدام کودکان زیر 18 سال را ممنوع دانسته است.

ادامه مطلب...

جمعه، آبان ۰۴، ۱۳۸۶

پروین پایدار، صدایی که می ماند!

نیره توحیدی



شاید کنشگران و فعالین جوانتر جنبش زنان، بخصوص فمینیست های نسل پنجم ما، امروز اهمیت نقش پروین پایدار و امثال او را در جنبش کنونی زنان درک نکنند چرا که در بطن و متن سالهای بلافصل پیش و پس از انقلاب نزیسته اند.
شاید باید به آن ها یادآوری کرد که چگونه در دهه های 50 و 60 خورشیدی (برابر با هفتاد و هشتاد میلادی)، محافل روشنفکری و گروه های سیاسی تحول طلب در ایران و بسیاری کشورهای دیگر "جهان سوم" تحت تأثیر و دنباله رو ایدئولوژی ها و گفتمان های انقلابی و قهرآمیز اعم از سکولار (امثال مارکسیسم – لنینیسم و مائوئیسم) و دینی (از جمله اسلام گرایی سوسیالیستی و بنیادگرایی اسلامی) قرار داشتند و گرایش غالب مبارزات آن دوره، ضدیت با امپریالیسم با انگیزه عدالت خواهی اجتماعی و طبقاتی بود و نه لزوماً آزادیخواهی و دموکراسی. همه چیز، از جمله فمینیسم که تازه توجه چپ های مارکسیست را نیز جلب کرده بود با معیارهای "پرولتری" از سوی آنان و با معیارهای اسلام گرایانه و ضد امپریالیستی (و البته در اصل ضد غربی) از سوی بنیادگرایان، مورد ارزیابی قرار می گرفت و معمولاً نفی و طرد می شد.
تازه همزمان با فروپاشی شوروی سوسیالیستی در دهه 90 میلادی (70 خورشیدی) و بعد از آن بود که موج سوم دموکراسی به منطقه ما نیز سرایت کرد. وقتی انقلاب 1979 (1357) به جای آزادی و عدالت موعود، دیکتاتوری سلطنتی را با یک نظام بسته دینی جایگزین کرد، به تدریج خیلی ها از ایدئولوژی های انقلابی گرا، مکتب پرستی و مذهب پرستی جزم گرایانه و قشری دست کشیدند و رسیدن به آزادی و عدالت را از طریق دموکراسی و روش های اصلاحی مسالمت آمیز و قانونی و بر مبنای اصول جهان شمول حقوق بشر از جمله حقوق زنان جستجو کردند. اما موانع زیادی بر سر راه ترویج، گسترش و غلبه این نگرش دموکراسی خواهانه وجود داشته است. از جمله اینکه در دهه اول بعد از انقلاب هر قدر حکومت اسلامی به طرف تمامیت خواهی و تک صدایی پیش رفت، شکاف و صف بندی های نظری و فرهنگی میان گروه های اجتماعی سنتی، مذهبی و اسلام گرا از یک سو و گروه های سکولار، لائیک و تجدد گرا از سوی دیگر، سیاسی تر، فاصله دارتر و حتا خصمانه تر شد. همزمان با این روند، حقوق زنان و آزادیهای مدنی در رأس قربانیان قوانین و سیاست هایی قرار گرفت که نتیجه اتحاد بین اسلام گرایان انقلابی، روحانیت سنتی و قشرهای محافظه کار و پدر سالار جامعه بود. لذا تعجبی ندارد که اولین نمایش های اعتراضی وسیع خیابانی و مخالفت ها و مقاومت ها در مقابل حکومت جدید از طرف زنان طبقه متوسط، حرفه مند و مدرن شهری صورت گرفت. هر قدر رژیم با نام اسلام، جنسیت گرایی آشکارتر و افراطی تری از خود به نمایش گذاشت و عملاً به سوی آپارتاید جنسی حرکت کرد، در صفوف زنان نیز شکاف و صف بندی اسلامی و سکولار و حتی ضد اسلامی بارزتر گردید. و البته این زنان غیراسلامی و سکولار بودند که سرکوب و به حاشیه رانده شدند.

ادامه مطلب ...

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶

بزرگداشت پروين پايدار





گراميداشت پروين پايدار:
فرصتی که از دست داديم؟


سایت زنستان: سال گذشته «مرکز فرهنگی زنان» فراخوانی به منظور گرامیداشت یاد و خاطره «پروین پایدار» و تلاش های صادقانه و پربار او در راه آگاهی و ارتقاء اندیشه و فرهنگ جنبش زنان ایران، منتشر کرد و از همه یاران و فعالان جنبش زنان دعوت به همیاری کرد. تصمیم داشتیم سمیناری در خور شان پروین پایدار در یک سالن عمومی برگزار کنیم، اما هر مکان عمومی را این روزها از ما دریغ کرده اند و از همین رو به انتشار ویژه نامه ای در وب سایت «زنستان» بسنده کرده ایم، چرا که یاد گرفته ایم در هر شرایط تنگ و دشواری، هر کاری (حداقلی) که از عهده مان برمی آید انجام دهیم و منتظر وضعیت بهتری نمانیم.
می خواستیم، گرامیداشت دومین سال خاموشی پروین پایدار همانطور که زندگی و اندیشه های او بود راهگشایی باشد برای موانع و پرسش های بی پایان مان از زمانه پر چالشی که پروین پایدار و هم نسلان اش با آن مواجه بودند. پرسش ها و تناقض هایی که گویی بر زندگی ما نیز به نوعی دیگر و در شرایطی دیگر تلنبار شده بدون آن که فرصت کرده باشیم تا به درستی، تناقض ها و تجربه های آن دوران (یعنی سه دهه قبل) را بازشناسیم. اما طبق معمول دیر جنبیدیم و فرصت را تاحدود زیادی از دست دادیم، و این تاخیر مثل همیشه ناشی از شرایط لرزان زندگی ما در جامعه ای بحران زده و بی ثبات است. زیرا از سال گذشته که فراخوان منتشر شد، متاسفانه تیرهای بلا، فشارها و تهدیدها و احضارها و بازداشت ها لحظه ای امان مان نداده است.

پرسش های بی پاسخ
از برکت وجود این بزرگداشت می خواستیم بدانیم واقعا چه اتفاق شومی رخ داد و عمق فاجعه تا به کجا پیش رفته بود که زنان آن نسل (نسل سوم جنبش زنان ایران)، با وجود تلاش رنج خیزشان نتوانستند حق و حقوق خود را در یک انقلاب فراگیر، حفظ کنند، و چه گفتمان ها یا عملکردهایی سبب شد که حقوق زنان در سایه بماند؟
آری، دلمان می خواست که بزرگداشت یاد و خاطره پروین پایدار (با یاری گرفتن از تجربه های ارزشمند یاران و دوستان او) به درک و فهم ما یاری رساند که چطور این همه زنانی که تجربه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، علمی، هنری و مدیریتی کسب کرده بودند، با سختی و مرارت تحصیل کرده و در فضای پیش از انقلاب، خود را بالا کشیده بودند تا سرانجام، گروه های پرتعدادی از آنها به زنانی متفکر، کنشگر و شخصیت های خودبنیاد تبدیل شوند به چه دلیل پس از پیروزی انقلاب، کرور کرور از ایران مهاجرت کردند و راهی دیار غربت شدند؟
می دانیم که وحشت از مرگ، برخی را به مهاجرت محکوم کرد اما می خواستیم بدانیم آیا همه قضیه واقعا این بود؟ و آنها که ماندند چرا این انتخاب را کرده اند؟ و انتخاب هایی که ما در «زندگی شخصی» مان می کنیم آیا تاثیر تعیین کننده ای در زندگی جمعی و اجتماعی مان می گذارد؟ می خواستیم با مدد جستن از همفکران پروین پایدار بدانیم که آنان که ماندند و خیلی چیزها را از دست دادند در عوض چه چیز به زندگی اجتماعی کنونی شان افزوده اند؟ و آنها که در آن شرایط دردناک مجبور به مهاجرت شدند در برزخ غربت و تنهایی و بی پناهی، مسئولیت اجتماعی شان را در قبال کشورشان چگونه حفظ می کردند؟ چون که به دفعات از خود پرسیده بودیم که آیا اصلا ارجحیتی میان رفتن و ماندن وجود دارد و اگر ندارد پس مسئولیت اجتماعی و انتخاب های شخصی در زندگی،چه معنا و منزلتی دارد؟
می خواستیم بدانیم که خیل عظیم زنانی که به اجبار، وطن خود را ترک کردند، اگر می ماندند آیا تاثیری در عمق بخشیدن به خیزش مجدد جنبش زنان در داخل کشور می داشت؟ خیلی چیزهای دیگر را می خواستیم (و البته می خواهیم) بدانیم تا شاید درک واقعی تری از سرنوشت نسل سوم جنبش زنان کشورمان به دست آوریم. اما در این میانه به جای پرسشگر تشنه پاسخ این سئوالات، تبدیل شدیم به «مترجم»! و همین نشان از این دارد که فاصله جنبش زنان در داخل و خارج از کشور از مرز جغرافیایی به مرز زبانی نیز گسترش یافته است. حتا نوشته های خود پروین پایدار به زبانی غیر از زبان مادری مان بود و نوشته های بسیاری از یارانش نیز به زبانی بیگانه برای ما تبدیل شده است درنتیجه، بخشی از انرژی خود را باید صرف ترجمه نوشته های آنان می کردیم و لابد عجیب نیست که نسل جدید جنبش زنان از نسل پیش از خود انگار فاصله گرفته است. با این همه، روشن است که تلاطم و فشارهایی که در یک سال اخیر بر ما رفته است دلیل اصلی ناتوانی مان در کسب پاسخ ها بوده است. چرا که ما نیز در حال حاضر، دچار تنش هایی شده ایم که بی شباهت به شرایط دشوار نسل پروین پایدار نیست.
روزگار غریبی است، گویی قرار است ما که ایرانی زاده شده ایم نسل به نسل با شرایطی بغرنج، دردناک و نابسامان روبرو باشیم و آجرهایی که دانه به دانه و طی دهه ها کار و تلاش روی یکدیگر گذاشته ایم تا مملکت مان را بسازیم با تندبادهایی خارج از کنترل ما تخریب شود و زندگی جمعی ای که ساخته ایم با تلاش های سخت و خشن قدرت مداران متلاشی گردد. اکنون که تیرهای بلا از هر سو بر خانه نیمه ساخته مان نشانه رفته بیش از گذشته، نسل پیشکسوت زنان کشورم را درک می کنم، نسلی که با تندبادهای سیاه، چندپاره شد.
اکنون که می بینم هر هفته دوستی را به دادگاه انقلاب احضار می کنند، آشنایی را به زندان می اندازند و یاری را تهدید می کنند و یا خبر مهاجرت و ترک دیار دوست دیگری را (بر اثر فشارهای مداوم)، می شنوم، هرچه بیشتر با رنج های نسل پیشکسوت در جنبش معاصر زنان پیوند می یابم، نسلی از زنان کشورم که در یک حرکت اجتماعی بزرگ با جان و دل مشارکت کرده بودند، اما به ناگهان با از دست دادن حقوق شان، با خبر دستگیری دوستان شان، به زندان رفتن یا کشته شدن آشنایان شان و مهاجرت گروهی یاران شان، مواجه شدند.
پس از سپری شدن دوره ای کوتاه (کمتر از دو دهه) به تدریج داریم با نسل سومی ها، هم سرنوشت می شویم، هم سرنوشتی در تلاطم زندگی اجتماعی و بی ثباتی دردناک شرایطی که تلاش برای حل پیچیدگی هایش ما را اکنون با اضطراب دائم و رنج های بسیار مواجه کرده است. البته حالا دیگر اعدام نمی شویم، شاید این «خوشبختی» را مدیون گسترش گفتمان حقوق بشری هستیم که برخلاف دورانی که نسل پروین پایدار در آن می زیست، امروز همه گیرتر شده است، شاید وضعیت بالنسبه بهتر کنونی مان را مدیون گسترش اینترنت و رسانه های خبری هستیم که دیگر هیچ دستگیری و بازداشتی نمی تواند در خفا انجام گیرد و از دید افکار عمومی پنهان بماند، شاید هم باید خود را مدیون حداقلی از تفکرات دموکراتیک که قبلا در گفتمان های منجی گرایانه و انقلابی منحل شده بود بدانیم، و نیز مدیون گفتمان صلح طلبانه فعالان کنونی جنبش زنان که ملات و سیمان انسجام اش را از تجربیات نسل پروین به عاریت گرفته، و آجر به آجرش را با دست های لاغر خود و با صبوری در خور تحسین، بر هم نهاده اند. آری به نظر می رسد نسل خوشبخت تری از نسل سوم هستیم، اما خوشبختی ها هم در مملکتی که حتا قانون مصوب اش، حرمت ندارد و از سوی خود مقامات رعایت نمی شود، مزه تلخ و ناامنی می دهد.

شرایط کنونی ما
امروز دو دختر جوان از نسل پنجم جنبش زنان در زندان هستند، «روناک صفارزاده» در کردستان (منطقه ی همیشه بلازده کشورمان) که برای کمپین یک میلیون امضاء، تلاش می کرد و از همشهریان خود امضاء جمع می کرد، و چه سخت است در شرایط بسته ی مناطق کردنشین با روشی چنین صلح طلبانه قدم برداشتن؛ اگر پروین پایدارها در فضای آکادمیک اروپا نظریه همکاری سکولارها و اسلام گراها را بنیاد می گذارند اما اینک دختری جوان و رنج کشیده از تبار محرومان و فرودستان جامعه چون روناک در فضای خشن و شرایطی دشوار، آن را زندگی و لمس می کند.
سپیده پورآقایی دختر جوان دیگری که به امید برپایی حقوق بشر گام بر می داشت و در این راه از حقوق زنان نیز غافل نبود هم اکنون مدت هاست که در زندان بسر می برد. این دختران جوان چون لابد کمتر شناخته شده اند در نتیجه زندانی شدن شان نیز کمتر انعکاس خبری پیدا می کند. هر دوی این زنان جوان در زندان بسر می برند و روسیاهی زندان کردن چنین زنان صلح طلب و قانونمدار، بر چهره زندانبانان شان در تاریخ باقی خواهد ماند و عجب از آنان که «جنگ های بزرگ» به کلی نابینایشان کرده است.
در آن سوی دیگر کشورمان، «زهرا بنی عامری» دختر جوان تحصیل کرده رشته پزشکی که انسان ها را در نقاط دور کشورمان درمان می کرد، به خاطر یک دلیل «منکراتی» بازداشت و زندانی می شود و دو روز بعد جسدش را به خانواده اش تحویل می دهند. «زهرا» نامی که تداعی گر مرگ زهراهای دیگر (زهرا کاظمی) در زندان های ایران است.
اکنون دو تن از همراهان جنبش زنان و داوطلبان جنبش یک میلیون امضاء، در زندان هستند و عضو دیگر این کمپین (سوسن طهماسبی) که باور عمیق اش به قانون مداری بر کسی پوشیده نیست را در روز سه شنبه اول آبانماه 1386 در فرودگاه به طرزی غیرقانونی و بدون ارائه حکم قضایی، از سفرش جلوگیری می کنند و حتا کامپیوتر لب تاب اش را با خود می برند. چنانکه در طول این یک سال که از آغاز جنبش یک میلیون امضاء می گذرد ماه و هفته ای نبوده که یکی از یارانمان را احضار نکرده باشند، یکی را دادگاهی و برای دیگری حکمی نداده باشند و یکی را در حبس و بازداشت نگه نداشته باشند.
همچنین برخوردهای فراقانونی با فعالان دیگر جنبش های اجتماعی نیز وسعت کم نظیری پیدا کرده است. سه دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک (مجید توکلی، احسان منصوری و احمد قصابان)، از یاران و مدافعان جنبش حقوق برابر، درحالی با احکام سنگین حبس و زندان روبه شده اند که تقریبا اکثر مسئولان قوه قضائیه، آزادی قریب الوقوع آنان و حتا پیگری جرایم مامورانی که آنان را به سلول های انفرادی افکنده و مورد ضرب و شتم و توهین قرار داده اند، نوید می دادند. منصور اصانلو و ابراهیم مددی نیز از جنبش سندیکایی کشورمان که جز حقوق صنفی خود چیزی نمی خواستند همچنان در زندان بسر می برند.
امروز که از حقوق زنان حرف می زنیم، و می خواهیم که حق حیات نیمه شده مان را به تمامی بازگردانند، می بینیم که با رفتار غیرقانونی ماموران نیروی انتظامی، فضای زندگی خصوصی و خانگی مان را نیز داریم از دست می دهیم و حتا وقتی دوستانمان را به آپارتمان های شخصی مان دعوت می کنیم تا دلمان را به بحث و تبادل نظر در مورد حقوق از دست رفته مان خوش کنیم، ماموران نیروی انتظامی به در خانه هایمان می آیند که «آیا اینجا قرار است جلسه تشکیل شود... صاحبخانه به کلانتری بیاید» و بعد هم شماره پلاک اتومبیل های پارک شده در اطراف خانه را یادداشت کنند و صاحبان آنها را به کلانتری بخوانند..، مسخره است اما گویی دولت – مردان مصمم شده اند به خاطر گرفتن حق هسته ای شان، حق دعوت خصوصی از دوستانمان به آپارتمان شخصی مان، را نیز از ما بگیرند یعنی حق سخن گفتن در خانه شخصی مان را نیز سلب کنند.

دشواری «اداره کردن» کمپین یک میلیون امضاء
به نظر می رسد، روش برخورد مدیران امنیتی کشور نسبت به سه دهه پیش تغییر کرده، دیگر چه لزومی دارد که از شیوه های قدیم بهره ببرند، آنها می توانند گروه های مختلف را علیه یکدیگر تحریک و بسیج کنند. ای بسا می توانند وقتی گروهی یا گفتمان مستقلی، در افکار عمومی با اقبال روبرو می شود بلافاصله گروه یا گفتمان موازی و مقابل آن را تقویت کنند تا فضای حداقلی ایجاد شده برای آن گفتمان مستقل را از بین ببرند. و به این طریق حرکت های روبه رشد را خنثا سازند. برای نمونه اگر در دانشگاه گروه یا اندیشه مستقلی مطرح می شود و بیم گسترش آن در افکار عمومی می رود با سرعت، گروه مخالف آن را تقویت می کنند و همه رقم امکانات حضور و فضاهای بیشتری به گروه های موازی می دهند. از همه بامزه تر، برخوردشان با جنبش یک میلیون امضاء است. مقامات برای کنترل و «اداره کردن» کمپین، برخوردی چند وجهی را پیشه کرده اند: به مجرد آن که ایده های انسانی و خواسته های عادلانه و مشروع کمپین یک میلیون امضاء در میان مردم با استقبال روبرو شد و در سطح شهرهای مختلف کشور انتشار یافت، بازداشت های غیرقانونی فعالان آغاز شد. جرم این است: گرفتن امضاء از هموطنان مان برای ارائه به مجلس قانونگذاری کشور!!!
همزمان و موازی با دستگیری و بازداشت فعالان کمپین یک میلیون امضاء، جبهه دیگری گشودند و آن، سیل اتهام زنی و برچسب است که مثل نقل و نبات به فعالان کمپین نسبت می دهند، از جمله: مزدوری آمریکا، گرفتن کمک مالی از بیگانگان، خط گرفتن از دشمن، برپایی انقلاب مخملی، اقدام علیه امنیت ملی، ضدیت با اسلام،... و البته این جبهه را در بیرون ایجاد نمی کنند. ای کاش افرادی همچون پروین پایدار در بخش های دیگر جنبش زنان پیدا می شدند تا برخی از زنانی که پروین پایدار و یارانش برای همکاری و همبستگی با آنها، کوششی گسترده را سازمان دادند و متاسفانه هم اکنون این جا و آن جا می نشینند و به طور غیر رسمی دیگران را از نزدیکی به «سکولارها» برحذر می دارند، لااقل منع می کردند یا ازشان گله مند می شدند.

ای کاش لااقل اعتقاد به مشارکت و همکاری با گروه های مختلف زنان و شناخت دقيق و درست حركت هاي مختلف بين همه گروه ها تسري پيدا مي كرد، تا وقتی برای امضاء کردن بیانیه کمپین یک میلیون امضاء به برخي از فعالان زن مراجعه می کنیم، از امضاء کردن بیانیه امتناع نکنند و نگویند «چون شما ضد اسلام هستید، پس امضاء نمی کنم»!!! و من و دوستانم در کمال حیرت و ناباوری بگوییم: « چه کسی گفته ما ضد اسلام هستیم، چرا باید ضد اسلام باشیم؟ اینها شایعاتی است که پخش می کنند و مگر خودتان بارها زیر تاثیر شوم چنین شایعاتی که از طرف آقایان پخش می شود ضربه نخورده اید؟ مگر به خود شما هم نمی گویند منافقید و از دین بیرون؟ پس چرا باید همان اتهاماتی را که حتا به خود شما هم می زنند نسبت به دیگران باور کنید؟».
ای کاش برخی دوستان که از دیدگاه های انسانی و وحدت جویانه پیروی می کنند در عمل و زندگی اجتماعی شان نیز مانند پروین پایدار، نیره توحیدی و برخی دیگر از نسل سومی ها صادق می بودند و اکنون که پس از سال ها تمنای این وحدت و همکاری، برای نخستین بار چنین ائتلاف آزادانه ای به این شکل گسترده در کمپین یک میلیون امضاء تحقق یافته، از آن حمایت می کردند زیرا کمپین یک میلیون امضاء تحقق عملی چنین ائتلافی است که پروین پایدارها آرزوی تحقق اش را داشته اند، اما دریغ که برخی از دوستان که در تئوری به دنبال ائتلاف و حذف خط کشی های صوری در جنبش زنان بودند، از مشاهده کار مشترک میان گرایش های مختلف، آن هم با این ابعاد وسیع در کمپین، به راحتی می گذرند و سکوت اختیار می کنند.

و اما، جبهه سوم علیه کمپین، برخوردهای گاه بسیار سخت و خشن به کسانی است که مقامات امنیتی حدس می زنند ممکن است عامل خیر (عامل وصل و اتحاد) جنبش یک میلیون امضاء با دیگر جنبش های اجتماعی شوند.
جبهه دیگر نيز، فعالیت تیم های آموزش دیده امنیتی است که دغدغه روز و شب شان ترساندن زناني است که دنبال حق طلاق و حق سرپرستی کودکان شان هستند. آنها با هدف خسته کردن و از پا انداختن فعالان کمپین صورت می گیرد. این کار را به شیوه و روش های مختلف انجام می دهند: گاه با احضارهای پیاپی، گاه با تماس های تلفنی، و در شش ماه اخیر نیز به طور منظم و سازمان یافته به کلانتری ها دستور داده اند که ماموران به منازل کسانی که جلسه ای در مورد کمپین برگزار می کنند مراجعه کرده و صاحبخانه را به کلانتری احضار کنند به این بهانه که «همسایه ها شکایت کرده اند»!؟ و البته این روش های غیرقانونی در شهرستان ها به شکلی عریان تر و با خشونت بیشتری اعمال می شود، نمونه آن، برخورد غیراخلاقی و غیرقانونی و بسیار خشونت آمیز ماموران نیروی انتظامی به کارگاه آموزشی حقوق زنان در خرم آباد است.
جبهه دیگر آنها، محاصره کردن کمپین از طریق قطع کردن کلیه مجاری و روابط موثر و آینده ساز آن است. روشن است که وقتی یک جنبش اجتماعی همچون جنبش یک میلیون امضاء نتواند با دیگر جنبش های اجتماعی و مدنی، و نتواند با مردم و هموطنانش در داخل و خارج از کشور ارتباط برقرار کند، و از داشتن بلندگو و رسانه های خبری و اطلاع رسانی بی بهره باشد (حتا تنها کانال خبررسانی آن یعنی وب سایت اینترنتی اش مدام فیلتر شود) و نیز هنگامی که در بازجویی ها بگویند «مشکل فقط این است که شما کمپینی ها با دانشجویان، با فعالان سندیکایی، و با فمینیست های خارج از کشور نباید رابطه بگیرید چون آنها گولتان می زنند»... روشن است که همه این رفتار و اعمال، دقیقا به معنی حصار کشیدن به دور فعالان کمپین است تا وقتی در این حصار تنگ، محبوس شدیم و به این خفت، تمکین کردیم آن گاه به تدریج امیدمان را از دست بدهیم و در پستوی خانه هایمان منزوی و مایوس، و در نتیجه خود به خود در نطفه خفه شویم و اگر باز هم مقاومتی کردیم، در حصار تنگ خود به راحتی سرکوب شویم (یا به قول خودشان: «اداره»مان کنند!).
به هرحال وقتی هزاران خط قرمز برای ما تعریف می کنند و آن گاه که آپارتمان شخصی مان را نیز ناامن می سازند، هنگامی که مدام از طریق ایجاد ارتباط و نزدیکی با فعالان این جنبش، هاله ای از بدگمانی و سوء ظن نسبت به یکدیگر را گسترش می دهند و سعی دارند ترس را از طریق خودمان به درون کمپین منتقل کنند، در صورت تمکین ما، نتیجه اش خنثا شدن فعالیت جوانان این جنبش است که مقامات به راحتی خواهند توانست باقیمانده آن را به اصطلاح «اداره» کنند.
وقتی هزاران خط قرمز برای ما تعریف می کنند، آپارتمان هاي شخصی مان را ناامن می سازند، از طریق ایجاد ارتباط و نزدیکی با فعالان این جنبش، هاله ای از بدگمانی نسبت به یکدیگر را گسترش می دهند و بالاخره سعی دارند ترس را از طریق خودمان به درون کمپین منتقل کنند، روشن است که نتيجه تمکین ما به چنین فشارهایی، خنثا شدن فعالیت کنشگران این جنبش و «اداره کردن» سهل تر بازماندگان آن خواهد بود. یعنی دیگر چه احتیاجی به حبس های طولانی مدت برای تعدادی از افراد می ماند. به راستی که دست مریزاد به این همه هوشیاری، به این همه تمرکز، به این همه برنامه ریزی، به این همه صرف وقت، به این همه نیرو و پرسنلی که به این کار گمارده اند و به این همه صرف هزینه و سرمایه و فکر و انرژی که برای خنثا کردن یک جنبش مردمی و خودجوش (با خواسته هایی حداقلی و پیش پا افتاده و مشروع که بالاترین خواسته اش تغییر و عادلانه شدن «قوانین خانواده» است) گذاشته اند.
و ما چه خوشبین بودیم که تصور می کردیم در چنین وضعیت نابرابر و آشفته ای، می توانیم به پژوهش های جدی و ماندگار نسبت به سرنوشت درس آموز نسل پروین پایدار بپردازیم.
به هر روی، شرایط ما نسبت به نسل پروین پایدار اگر دردناک تر نیست اما پیچیده تر است چرا که هر روز ناگزیریم که طرح های دقیق و حساب شده یک عده مردی که افتخار شان خنثا کردن حرکتی عدالت خواهانه است را کشف کنیم، آن هم وقتی که در جنبش یک میلیون امضاء فعالیت می کنی که بافت متکثر و دموکراتیک آن، ابلاغ «فرمان از بالا» و «دستور تشکیلاتی» به اعضا را مجاز نمی داند (و اساسا امکان پذیر نیست) یعنی هر فعال کمپین، خود در برابر این سیستم امنیتی به نوعی «تنهاست».
اکنون سیستم کنترل گر این مدیران، به شدت فعال است و تمام تلاش اش هم این است که از گسترش حرکتی بسیار مسالمت آمیز و قانون مدار، جلوگیری کند، حرکتی که در واقع «هیچ» نیست به جز برگه ای کوچک که به قول شیرین عبادی «زیر متکای هر زنی پیدا می شود» و همین برگه است که مدیران «سیبیل کلفت» امنیتی را چنین برآشفته که هر روز می نشینند جلسه برگزار می کنند و برایش برنامه ای جدید و مانعی تازه می تراشند.

بوی شوم جنگ به مشام می رسد
از سوی دیگر، امروز در شرایط دشوار، شکننده و ابهام آمیزی بسر می بریم. گویی ما نیز مانند نسل پروین پایدار بر سر دو راهی و پرسش هایی قرار گرفته ایم که شرایط بسته جامعه اجازه نداده است که پیش از وقوع و هجوم این پرسش ها وگزینه ها، به اندازه کافی به بحث و گفتگو و تفکر و تامل حول آن بپردازیم. اگر در زمانه انقلاب 57 بسیاری از زنان هم نسل پروین پایدار به یکباره در برابر انتخاب یا «امپریالیسم» یا «حقوق زنان» قرار گرفته بودند، امروز نیز شرایط جهانی، به نوعی دیگر، انتخاب های ما را به دو گزینه خاص محدود می کند.
بوی نامطبوع جنگ از همه طرف به مشام مان می خورد. دوباره قدرتمداران جهان و دولت ها تصمیم گرفته اند زندگی مردمان شان را برهم بریزند تا این یکی چند صباحی بیشتر در قدرت بماند و آن دیگری پهنه قدرت اش را افزایش دهد. اگر نسل پروین پایدار در سی سال پیش یعنی در دوران جنگ سرد بین دو قطب «کمونیسم» و «سرمایه داری» (در قالب دو دولت مقتدر «شوروی» و «آمریکا») قرار داشتند و «باید» دست به انتخاب می زدند تا یکی از آن دو جبهه را به اصطلاح «انتخاب» کنند و در میانه جنگ «آنها»، مشخص سازند که در کدام صف بندی قرار دارند، امروز اما جنگ سرد بین دو قطب «اسلام سیاسی» با «مسیحیت سیاسی» که در قالب دو دولت «ایران» و «آمریکا» چارچوب گرفته، همگان را تشویق می کنند که بین این دو، یکی را برگزینند و گویی راه دیگری وجود ندارد.
گویی سرنوشت مردم این قرن است که «دولت ها» یشان، خود را به عنوان سمبل «اندیشه های عدالت خواهانه» معرفی کنند: یکی سمبل «عدالت خواهی» و دیگری «سمبل حقوق بشری» و خود را بر جنبش های برابری خواه و آزادی بخش تحمیل کنند. مثل وقتی که شوروی خود را به نماد عدالت خواهی سوسیالیستی در جهان تبدیل کرده بود و گویی همه سوسیالیست ها موظف و محکوم بودند از او در برابر «سرمایه داری جهانخوار» حمایت کنند.
امروز همانها که در آن جنگ اردوگاهی شرکت داشتند یا هنوز از همان دیدگاه منجی گرایانه پیروی می کنند ما را به لطایف الحیل، تشویق می کنند تا دست از تلاش های مستقل، صلح طلبانه و برابری خواهانه عینی و واقعی مان بشوییم، و در جبهه های انتزاعی و برساخته قدرت ها قرار بگیریم و یکی از دو جبهه این جنگ «جدید» را انتخاب کنیم به خصوص که ما را فرا می خوانند تا در این نبرد اردوگاهی، موضع خود را حتما مشخص کنیم!؟ این دو قطب و اردوگاه که امروز ما زنان را در برابر آن قرار داده اند تا شرایط دردناک مان را با آن بسنجیم، در واقع تکرار همان «بازی» قدیمی است اما با بازیگرانی متفاوت.
امروز بار دیگر در بازی خشن «دولت ها» قربانی می شویم بدون آن که در به وجود آوردن این بازی خطرناک نقشی داشته باشیم. امروز بار دیگر زمینی که بر آن ایستاده بودیم دچار لرزش و تزلزل شده است و نمی دانیم چه بکنیم.
ساعت ها و روزهای بسیاری با خود اندیشیده ام و به عینیه بحران اندیشه در کل جامعه و خودمان را، در نیافتن راه حلی منطقی، مشاهده می کنم و افسوس می خورم. عقل ناقص ام به جایی قد نمی دهد، همه امور و تصمیم سازی ها انگار از بالای سر ما ملت ها، عبور می کند و در نتیجه لحظاتی به تردید می رسم که اساسا چرا باید برای «همه مسائل جهان» راه حل داشت و اصلا چرا باید در مورد هر اتفاق کوچک و بزرگ، موضع گرفت؟ و گاه به این نتیجه می رسم که اساسا مبارزه و چالشی که در آن «برنده» و «بازنده» دارد چالشی است که سودش را یکسره دولت ها و قدرت ها می برند، اما مبارزات مسالمت جویانه ای که در آن برنده و بازنده ای وجود ندارد مبارزاتی است که لااقل سهمی از آن ممکن است به مردم برسد. و شاید از همین روست که این را تنها معیاری یافته ام در این جهان پر از تناقض که احتمال دارد بتوانم بر ریسمان آن چنگ نجات بیاندازم.

نوشين احمدی خراسانی