جمعه، آبان ۰۴، ۱۳۸۶

پروین پایدار، صدایی که می ماند!

نیره توحیدی



شاید کنشگران و فعالین جوانتر جنبش زنان، بخصوص فمینیست های نسل پنجم ما، امروز اهمیت نقش پروین پایدار و امثال او را در جنبش کنونی زنان درک نکنند چرا که در بطن و متن سالهای بلافصل پیش و پس از انقلاب نزیسته اند.
شاید باید به آن ها یادآوری کرد که چگونه در دهه های 50 و 60 خورشیدی (برابر با هفتاد و هشتاد میلادی)، محافل روشنفکری و گروه های سیاسی تحول طلب در ایران و بسیاری کشورهای دیگر "جهان سوم" تحت تأثیر و دنباله رو ایدئولوژی ها و گفتمان های انقلابی و قهرآمیز اعم از سکولار (امثال مارکسیسم – لنینیسم و مائوئیسم) و دینی (از جمله اسلام گرایی سوسیالیستی و بنیادگرایی اسلامی) قرار داشتند و گرایش غالب مبارزات آن دوره، ضدیت با امپریالیسم با انگیزه عدالت خواهی اجتماعی و طبقاتی بود و نه لزوماً آزادیخواهی و دموکراسی. همه چیز، از جمله فمینیسم که تازه توجه چپ های مارکسیست را نیز جلب کرده بود با معیارهای "پرولتری" از سوی آنان و با معیارهای اسلام گرایانه و ضد امپریالیستی (و البته در اصل ضد غربی) از سوی بنیادگرایان، مورد ارزیابی قرار می گرفت و معمولاً نفی و طرد می شد.
تازه همزمان با فروپاشی شوروی سوسیالیستی در دهه 90 میلادی (70 خورشیدی) و بعد از آن بود که موج سوم دموکراسی به منطقه ما نیز سرایت کرد. وقتی انقلاب 1979 (1357) به جای آزادی و عدالت موعود، دیکتاتوری سلطنتی را با یک نظام بسته دینی جایگزین کرد، به تدریج خیلی ها از ایدئولوژی های انقلابی گرا، مکتب پرستی و مذهب پرستی جزم گرایانه و قشری دست کشیدند و رسیدن به آزادی و عدالت را از طریق دموکراسی و روش های اصلاحی مسالمت آمیز و قانونی و بر مبنای اصول جهان شمول حقوق بشر از جمله حقوق زنان جستجو کردند. اما موانع زیادی بر سر راه ترویج، گسترش و غلبه این نگرش دموکراسی خواهانه وجود داشته است. از جمله اینکه در دهه اول بعد از انقلاب هر قدر حکومت اسلامی به طرف تمامیت خواهی و تک صدایی پیش رفت، شکاف و صف بندی های نظری و فرهنگی میان گروه های اجتماعی سنتی، مذهبی و اسلام گرا از یک سو و گروه های سکولار، لائیک و تجدد گرا از سوی دیگر، سیاسی تر، فاصله دارتر و حتا خصمانه تر شد. همزمان با این روند، حقوق زنان و آزادیهای مدنی در رأس قربانیان قوانین و سیاست هایی قرار گرفت که نتیجه اتحاد بین اسلام گرایان انقلابی، روحانیت سنتی و قشرهای محافظه کار و پدر سالار جامعه بود. لذا تعجبی ندارد که اولین نمایش های اعتراضی وسیع خیابانی و مخالفت ها و مقاومت ها در مقابل حکومت جدید از طرف زنان طبقه متوسط، حرفه مند و مدرن شهری صورت گرفت. هر قدر رژیم با نام اسلام، جنسیت گرایی آشکارتر و افراطی تری از خود به نمایش گذاشت و عملاً به سوی آپارتاید جنسی حرکت کرد، در صفوف زنان نیز شکاف و صف بندی اسلامی و سکولار و حتی ضد اسلامی بارزتر گردید. و البته این زنان غیراسلامی و سکولار بودند که سرکوب و به حاشیه رانده شدند.

ادامه مطلب ...

پنجشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۸۶

بزرگداشت پروين پايدار





گراميداشت پروين پايدار:
فرصتی که از دست داديم؟


سایت زنستان: سال گذشته «مرکز فرهنگی زنان» فراخوانی به منظور گرامیداشت یاد و خاطره «پروین پایدار» و تلاش های صادقانه و پربار او در راه آگاهی و ارتقاء اندیشه و فرهنگ جنبش زنان ایران، منتشر کرد و از همه یاران و فعالان جنبش زنان دعوت به همیاری کرد. تصمیم داشتیم سمیناری در خور شان پروین پایدار در یک سالن عمومی برگزار کنیم، اما هر مکان عمومی را این روزها از ما دریغ کرده اند و از همین رو به انتشار ویژه نامه ای در وب سایت «زنستان» بسنده کرده ایم، چرا که یاد گرفته ایم در هر شرایط تنگ و دشواری، هر کاری (حداقلی) که از عهده مان برمی آید انجام دهیم و منتظر وضعیت بهتری نمانیم.
می خواستیم، گرامیداشت دومین سال خاموشی پروین پایدار همانطور که زندگی و اندیشه های او بود راهگشایی باشد برای موانع و پرسش های بی پایان مان از زمانه پر چالشی که پروین پایدار و هم نسلان اش با آن مواجه بودند. پرسش ها و تناقض هایی که گویی بر زندگی ما نیز به نوعی دیگر و در شرایطی دیگر تلنبار شده بدون آن که فرصت کرده باشیم تا به درستی، تناقض ها و تجربه های آن دوران (یعنی سه دهه قبل) را بازشناسیم. اما طبق معمول دیر جنبیدیم و فرصت را تاحدود زیادی از دست دادیم، و این تاخیر مثل همیشه ناشی از شرایط لرزان زندگی ما در جامعه ای بحران زده و بی ثبات است. زیرا از سال گذشته که فراخوان منتشر شد، متاسفانه تیرهای بلا، فشارها و تهدیدها و احضارها و بازداشت ها لحظه ای امان مان نداده است.

پرسش های بی پاسخ
از برکت وجود این بزرگداشت می خواستیم بدانیم واقعا چه اتفاق شومی رخ داد و عمق فاجعه تا به کجا پیش رفته بود که زنان آن نسل (نسل سوم جنبش زنان ایران)، با وجود تلاش رنج خیزشان نتوانستند حق و حقوق خود را در یک انقلاب فراگیر، حفظ کنند، و چه گفتمان ها یا عملکردهایی سبب شد که حقوق زنان در سایه بماند؟
آری، دلمان می خواست که بزرگداشت یاد و خاطره پروین پایدار (با یاری گرفتن از تجربه های ارزشمند یاران و دوستان او) به درک و فهم ما یاری رساند که چطور این همه زنانی که تجربه فعالیت اجتماعی، فرهنگی، علمی، هنری و مدیریتی کسب کرده بودند، با سختی و مرارت تحصیل کرده و در فضای پیش از انقلاب، خود را بالا کشیده بودند تا سرانجام، گروه های پرتعدادی از آنها به زنانی متفکر، کنشگر و شخصیت های خودبنیاد تبدیل شوند به چه دلیل پس از پیروزی انقلاب، کرور کرور از ایران مهاجرت کردند و راهی دیار غربت شدند؟
می دانیم که وحشت از مرگ، برخی را به مهاجرت محکوم کرد اما می خواستیم بدانیم آیا همه قضیه واقعا این بود؟ و آنها که ماندند چرا این انتخاب را کرده اند؟ و انتخاب هایی که ما در «زندگی شخصی» مان می کنیم آیا تاثیر تعیین کننده ای در زندگی جمعی و اجتماعی مان می گذارد؟ می خواستیم با مدد جستن از همفکران پروین پایدار بدانیم که آنان که ماندند و خیلی چیزها را از دست دادند در عوض چه چیز به زندگی اجتماعی کنونی شان افزوده اند؟ و آنها که در آن شرایط دردناک مجبور به مهاجرت شدند در برزخ غربت و تنهایی و بی پناهی، مسئولیت اجتماعی شان را در قبال کشورشان چگونه حفظ می کردند؟ چون که به دفعات از خود پرسیده بودیم که آیا اصلا ارجحیتی میان رفتن و ماندن وجود دارد و اگر ندارد پس مسئولیت اجتماعی و انتخاب های شخصی در زندگی،چه معنا و منزلتی دارد؟
می خواستیم بدانیم که خیل عظیم زنانی که به اجبار، وطن خود را ترک کردند، اگر می ماندند آیا تاثیری در عمق بخشیدن به خیزش مجدد جنبش زنان در داخل کشور می داشت؟ خیلی چیزهای دیگر را می خواستیم (و البته می خواهیم) بدانیم تا شاید درک واقعی تری از سرنوشت نسل سوم جنبش زنان کشورمان به دست آوریم. اما در این میانه به جای پرسشگر تشنه پاسخ این سئوالات، تبدیل شدیم به «مترجم»! و همین نشان از این دارد که فاصله جنبش زنان در داخل و خارج از کشور از مرز جغرافیایی به مرز زبانی نیز گسترش یافته است. حتا نوشته های خود پروین پایدار به زبانی غیر از زبان مادری مان بود و نوشته های بسیاری از یارانش نیز به زبانی بیگانه برای ما تبدیل شده است درنتیجه، بخشی از انرژی خود را باید صرف ترجمه نوشته های آنان می کردیم و لابد عجیب نیست که نسل جدید جنبش زنان از نسل پیش از خود انگار فاصله گرفته است. با این همه، روشن است که تلاطم و فشارهایی که در یک سال اخیر بر ما رفته است دلیل اصلی ناتوانی مان در کسب پاسخ ها بوده است. چرا که ما نیز در حال حاضر، دچار تنش هایی شده ایم که بی شباهت به شرایط دشوار نسل پروین پایدار نیست.
روزگار غریبی است، گویی قرار است ما که ایرانی زاده شده ایم نسل به نسل با شرایطی بغرنج، دردناک و نابسامان روبرو باشیم و آجرهایی که دانه به دانه و طی دهه ها کار و تلاش روی یکدیگر گذاشته ایم تا مملکت مان را بسازیم با تندبادهایی خارج از کنترل ما تخریب شود و زندگی جمعی ای که ساخته ایم با تلاش های سخت و خشن قدرت مداران متلاشی گردد. اکنون که تیرهای بلا از هر سو بر خانه نیمه ساخته مان نشانه رفته بیش از گذشته، نسل پیشکسوت زنان کشورم را درک می کنم، نسلی که با تندبادهای سیاه، چندپاره شد.
اکنون که می بینم هر هفته دوستی را به دادگاه انقلاب احضار می کنند، آشنایی را به زندان می اندازند و یاری را تهدید می کنند و یا خبر مهاجرت و ترک دیار دوست دیگری را (بر اثر فشارهای مداوم)، می شنوم، هرچه بیشتر با رنج های نسل پیشکسوت در جنبش معاصر زنان پیوند می یابم، نسلی از زنان کشورم که در یک حرکت اجتماعی بزرگ با جان و دل مشارکت کرده بودند، اما به ناگهان با از دست دادن حقوق شان، با خبر دستگیری دوستان شان، به زندان رفتن یا کشته شدن آشنایان شان و مهاجرت گروهی یاران شان، مواجه شدند.
پس از سپری شدن دوره ای کوتاه (کمتر از دو دهه) به تدریج داریم با نسل سومی ها، هم سرنوشت می شویم، هم سرنوشتی در تلاطم زندگی اجتماعی و بی ثباتی دردناک شرایطی که تلاش برای حل پیچیدگی هایش ما را اکنون با اضطراب دائم و رنج های بسیار مواجه کرده است. البته حالا دیگر اعدام نمی شویم، شاید این «خوشبختی» را مدیون گسترش گفتمان حقوق بشری هستیم که برخلاف دورانی که نسل پروین پایدار در آن می زیست، امروز همه گیرتر شده است، شاید وضعیت بالنسبه بهتر کنونی مان را مدیون گسترش اینترنت و رسانه های خبری هستیم که دیگر هیچ دستگیری و بازداشتی نمی تواند در خفا انجام گیرد و از دید افکار عمومی پنهان بماند، شاید هم باید خود را مدیون حداقلی از تفکرات دموکراتیک که قبلا در گفتمان های منجی گرایانه و انقلابی منحل شده بود بدانیم، و نیز مدیون گفتمان صلح طلبانه فعالان کنونی جنبش زنان که ملات و سیمان انسجام اش را از تجربیات نسل پروین به عاریت گرفته، و آجر به آجرش را با دست های لاغر خود و با صبوری در خور تحسین، بر هم نهاده اند. آری به نظر می رسد نسل خوشبخت تری از نسل سوم هستیم، اما خوشبختی ها هم در مملکتی که حتا قانون مصوب اش، حرمت ندارد و از سوی خود مقامات رعایت نمی شود، مزه تلخ و ناامنی می دهد.

شرایط کنونی ما
امروز دو دختر جوان از نسل پنجم جنبش زنان در زندان هستند، «روناک صفارزاده» در کردستان (منطقه ی همیشه بلازده کشورمان) که برای کمپین یک میلیون امضاء، تلاش می کرد و از همشهریان خود امضاء جمع می کرد، و چه سخت است در شرایط بسته ی مناطق کردنشین با روشی چنین صلح طلبانه قدم برداشتن؛ اگر پروین پایدارها در فضای آکادمیک اروپا نظریه همکاری سکولارها و اسلام گراها را بنیاد می گذارند اما اینک دختری جوان و رنج کشیده از تبار محرومان و فرودستان جامعه چون روناک در فضای خشن و شرایطی دشوار، آن را زندگی و لمس می کند.
سپیده پورآقایی دختر جوان دیگری که به امید برپایی حقوق بشر گام بر می داشت و در این راه از حقوق زنان نیز غافل نبود هم اکنون مدت هاست که در زندان بسر می برد. این دختران جوان چون لابد کمتر شناخته شده اند در نتیجه زندانی شدن شان نیز کمتر انعکاس خبری پیدا می کند. هر دوی این زنان جوان در زندان بسر می برند و روسیاهی زندان کردن چنین زنان صلح طلب و قانونمدار، بر چهره زندانبانان شان در تاریخ باقی خواهد ماند و عجب از آنان که «جنگ های بزرگ» به کلی نابینایشان کرده است.
در آن سوی دیگر کشورمان، «زهرا بنی عامری» دختر جوان تحصیل کرده رشته پزشکی که انسان ها را در نقاط دور کشورمان درمان می کرد، به خاطر یک دلیل «منکراتی» بازداشت و زندانی می شود و دو روز بعد جسدش را به خانواده اش تحویل می دهند. «زهرا» نامی که تداعی گر مرگ زهراهای دیگر (زهرا کاظمی) در زندان های ایران است.
اکنون دو تن از همراهان جنبش زنان و داوطلبان جنبش یک میلیون امضاء، در زندان هستند و عضو دیگر این کمپین (سوسن طهماسبی) که باور عمیق اش به قانون مداری بر کسی پوشیده نیست را در روز سه شنبه اول آبانماه 1386 در فرودگاه به طرزی غیرقانونی و بدون ارائه حکم قضایی، از سفرش جلوگیری می کنند و حتا کامپیوتر لب تاب اش را با خود می برند. چنانکه در طول این یک سال که از آغاز جنبش یک میلیون امضاء می گذرد ماه و هفته ای نبوده که یکی از یارانمان را احضار نکرده باشند، یکی را دادگاهی و برای دیگری حکمی نداده باشند و یکی را در حبس و بازداشت نگه نداشته باشند.
همچنین برخوردهای فراقانونی با فعالان دیگر جنبش های اجتماعی نیز وسعت کم نظیری پیدا کرده است. سه دانشجوی دانشگاه پلی تکنیک (مجید توکلی، احسان منصوری و احمد قصابان)، از یاران و مدافعان جنبش حقوق برابر، درحالی با احکام سنگین حبس و زندان روبه شده اند که تقریبا اکثر مسئولان قوه قضائیه، آزادی قریب الوقوع آنان و حتا پیگری جرایم مامورانی که آنان را به سلول های انفرادی افکنده و مورد ضرب و شتم و توهین قرار داده اند، نوید می دادند. منصور اصانلو و ابراهیم مددی نیز از جنبش سندیکایی کشورمان که جز حقوق صنفی خود چیزی نمی خواستند همچنان در زندان بسر می برند.
امروز که از حقوق زنان حرف می زنیم، و می خواهیم که حق حیات نیمه شده مان را به تمامی بازگردانند، می بینیم که با رفتار غیرقانونی ماموران نیروی انتظامی، فضای زندگی خصوصی و خانگی مان را نیز داریم از دست می دهیم و حتا وقتی دوستانمان را به آپارتمان های شخصی مان دعوت می کنیم تا دلمان را به بحث و تبادل نظر در مورد حقوق از دست رفته مان خوش کنیم، ماموران نیروی انتظامی به در خانه هایمان می آیند که «آیا اینجا قرار است جلسه تشکیل شود... صاحبخانه به کلانتری بیاید» و بعد هم شماره پلاک اتومبیل های پارک شده در اطراف خانه را یادداشت کنند و صاحبان آنها را به کلانتری بخوانند..، مسخره است اما گویی دولت – مردان مصمم شده اند به خاطر گرفتن حق هسته ای شان، حق دعوت خصوصی از دوستانمان به آپارتمان شخصی مان، را نیز از ما بگیرند یعنی حق سخن گفتن در خانه شخصی مان را نیز سلب کنند.

دشواری «اداره کردن» کمپین یک میلیون امضاء
به نظر می رسد، روش برخورد مدیران امنیتی کشور نسبت به سه دهه پیش تغییر کرده، دیگر چه لزومی دارد که از شیوه های قدیم بهره ببرند، آنها می توانند گروه های مختلف را علیه یکدیگر تحریک و بسیج کنند. ای بسا می توانند وقتی گروهی یا گفتمان مستقلی، در افکار عمومی با اقبال روبرو می شود بلافاصله گروه یا گفتمان موازی و مقابل آن را تقویت کنند تا فضای حداقلی ایجاد شده برای آن گفتمان مستقل را از بین ببرند. و به این طریق حرکت های روبه رشد را خنثا سازند. برای نمونه اگر در دانشگاه گروه یا اندیشه مستقلی مطرح می شود و بیم گسترش آن در افکار عمومی می رود با سرعت، گروه مخالف آن را تقویت می کنند و همه رقم امکانات حضور و فضاهای بیشتری به گروه های موازی می دهند. از همه بامزه تر، برخوردشان با جنبش یک میلیون امضاء است. مقامات برای کنترل و «اداره کردن» کمپین، برخوردی چند وجهی را پیشه کرده اند: به مجرد آن که ایده های انسانی و خواسته های عادلانه و مشروع کمپین یک میلیون امضاء در میان مردم با استقبال روبرو شد و در سطح شهرهای مختلف کشور انتشار یافت، بازداشت های غیرقانونی فعالان آغاز شد. جرم این است: گرفتن امضاء از هموطنان مان برای ارائه به مجلس قانونگذاری کشور!!!
همزمان و موازی با دستگیری و بازداشت فعالان کمپین یک میلیون امضاء، جبهه دیگری گشودند و آن، سیل اتهام زنی و برچسب است که مثل نقل و نبات به فعالان کمپین نسبت می دهند، از جمله: مزدوری آمریکا، گرفتن کمک مالی از بیگانگان، خط گرفتن از دشمن، برپایی انقلاب مخملی، اقدام علیه امنیت ملی، ضدیت با اسلام،... و البته این جبهه را در بیرون ایجاد نمی کنند. ای کاش افرادی همچون پروین پایدار در بخش های دیگر جنبش زنان پیدا می شدند تا برخی از زنانی که پروین پایدار و یارانش برای همکاری و همبستگی با آنها، کوششی گسترده را سازمان دادند و متاسفانه هم اکنون این جا و آن جا می نشینند و به طور غیر رسمی دیگران را از نزدیکی به «سکولارها» برحذر می دارند، لااقل منع می کردند یا ازشان گله مند می شدند.

ای کاش لااقل اعتقاد به مشارکت و همکاری با گروه های مختلف زنان و شناخت دقيق و درست حركت هاي مختلف بين همه گروه ها تسري پيدا مي كرد، تا وقتی برای امضاء کردن بیانیه کمپین یک میلیون امضاء به برخي از فعالان زن مراجعه می کنیم، از امضاء کردن بیانیه امتناع نکنند و نگویند «چون شما ضد اسلام هستید، پس امضاء نمی کنم»!!! و من و دوستانم در کمال حیرت و ناباوری بگوییم: « چه کسی گفته ما ضد اسلام هستیم، چرا باید ضد اسلام باشیم؟ اینها شایعاتی است که پخش می کنند و مگر خودتان بارها زیر تاثیر شوم چنین شایعاتی که از طرف آقایان پخش می شود ضربه نخورده اید؟ مگر به خود شما هم نمی گویند منافقید و از دین بیرون؟ پس چرا باید همان اتهاماتی را که حتا به خود شما هم می زنند نسبت به دیگران باور کنید؟».
ای کاش برخی دوستان که از دیدگاه های انسانی و وحدت جویانه پیروی می کنند در عمل و زندگی اجتماعی شان نیز مانند پروین پایدار، نیره توحیدی و برخی دیگر از نسل سومی ها صادق می بودند و اکنون که پس از سال ها تمنای این وحدت و همکاری، برای نخستین بار چنین ائتلاف آزادانه ای به این شکل گسترده در کمپین یک میلیون امضاء تحقق یافته، از آن حمایت می کردند زیرا کمپین یک میلیون امضاء تحقق عملی چنین ائتلافی است که پروین پایدارها آرزوی تحقق اش را داشته اند، اما دریغ که برخی از دوستان که در تئوری به دنبال ائتلاف و حذف خط کشی های صوری در جنبش زنان بودند، از مشاهده کار مشترک میان گرایش های مختلف، آن هم با این ابعاد وسیع در کمپین، به راحتی می گذرند و سکوت اختیار می کنند.

و اما، جبهه سوم علیه کمپین، برخوردهای گاه بسیار سخت و خشن به کسانی است که مقامات امنیتی حدس می زنند ممکن است عامل خیر (عامل وصل و اتحاد) جنبش یک میلیون امضاء با دیگر جنبش های اجتماعی شوند.
جبهه دیگر نيز، فعالیت تیم های آموزش دیده امنیتی است که دغدغه روز و شب شان ترساندن زناني است که دنبال حق طلاق و حق سرپرستی کودکان شان هستند. آنها با هدف خسته کردن و از پا انداختن فعالان کمپین صورت می گیرد. این کار را به شیوه و روش های مختلف انجام می دهند: گاه با احضارهای پیاپی، گاه با تماس های تلفنی، و در شش ماه اخیر نیز به طور منظم و سازمان یافته به کلانتری ها دستور داده اند که ماموران به منازل کسانی که جلسه ای در مورد کمپین برگزار می کنند مراجعه کرده و صاحبخانه را به کلانتری احضار کنند به این بهانه که «همسایه ها شکایت کرده اند»!؟ و البته این روش های غیرقانونی در شهرستان ها به شکلی عریان تر و با خشونت بیشتری اعمال می شود، نمونه آن، برخورد غیراخلاقی و غیرقانونی و بسیار خشونت آمیز ماموران نیروی انتظامی به کارگاه آموزشی حقوق زنان در خرم آباد است.
جبهه دیگر آنها، محاصره کردن کمپین از طریق قطع کردن کلیه مجاری و روابط موثر و آینده ساز آن است. روشن است که وقتی یک جنبش اجتماعی همچون جنبش یک میلیون امضاء نتواند با دیگر جنبش های اجتماعی و مدنی، و نتواند با مردم و هموطنانش در داخل و خارج از کشور ارتباط برقرار کند، و از داشتن بلندگو و رسانه های خبری و اطلاع رسانی بی بهره باشد (حتا تنها کانال خبررسانی آن یعنی وب سایت اینترنتی اش مدام فیلتر شود) و نیز هنگامی که در بازجویی ها بگویند «مشکل فقط این است که شما کمپینی ها با دانشجویان، با فعالان سندیکایی، و با فمینیست های خارج از کشور نباید رابطه بگیرید چون آنها گولتان می زنند»... روشن است که همه این رفتار و اعمال، دقیقا به معنی حصار کشیدن به دور فعالان کمپین است تا وقتی در این حصار تنگ، محبوس شدیم و به این خفت، تمکین کردیم آن گاه به تدریج امیدمان را از دست بدهیم و در پستوی خانه هایمان منزوی و مایوس، و در نتیجه خود به خود در نطفه خفه شویم و اگر باز هم مقاومتی کردیم، در حصار تنگ خود به راحتی سرکوب شویم (یا به قول خودشان: «اداره»مان کنند!).
به هرحال وقتی هزاران خط قرمز برای ما تعریف می کنند و آن گاه که آپارتمان شخصی مان را نیز ناامن می سازند، هنگامی که مدام از طریق ایجاد ارتباط و نزدیکی با فعالان این جنبش، هاله ای از بدگمانی و سوء ظن نسبت به یکدیگر را گسترش می دهند و سعی دارند ترس را از طریق خودمان به درون کمپین منتقل کنند، در صورت تمکین ما، نتیجه اش خنثا شدن فعالیت جوانان این جنبش است که مقامات به راحتی خواهند توانست باقیمانده آن را به اصطلاح «اداره» کنند.
وقتی هزاران خط قرمز برای ما تعریف می کنند، آپارتمان هاي شخصی مان را ناامن می سازند، از طریق ایجاد ارتباط و نزدیکی با فعالان این جنبش، هاله ای از بدگمانی نسبت به یکدیگر را گسترش می دهند و بالاخره سعی دارند ترس را از طریق خودمان به درون کمپین منتقل کنند، روشن است که نتيجه تمکین ما به چنین فشارهایی، خنثا شدن فعالیت کنشگران این جنبش و «اداره کردن» سهل تر بازماندگان آن خواهد بود. یعنی دیگر چه احتیاجی به حبس های طولانی مدت برای تعدادی از افراد می ماند. به راستی که دست مریزاد به این همه هوشیاری، به این همه تمرکز، به این همه برنامه ریزی، به این همه صرف وقت، به این همه نیرو و پرسنلی که به این کار گمارده اند و به این همه صرف هزینه و سرمایه و فکر و انرژی که برای خنثا کردن یک جنبش مردمی و خودجوش (با خواسته هایی حداقلی و پیش پا افتاده و مشروع که بالاترین خواسته اش تغییر و عادلانه شدن «قوانین خانواده» است) گذاشته اند.
و ما چه خوشبین بودیم که تصور می کردیم در چنین وضعیت نابرابر و آشفته ای، می توانیم به پژوهش های جدی و ماندگار نسبت به سرنوشت درس آموز نسل پروین پایدار بپردازیم.
به هر روی، شرایط ما نسبت به نسل پروین پایدار اگر دردناک تر نیست اما پیچیده تر است چرا که هر روز ناگزیریم که طرح های دقیق و حساب شده یک عده مردی که افتخار شان خنثا کردن حرکتی عدالت خواهانه است را کشف کنیم، آن هم وقتی که در جنبش یک میلیون امضاء فعالیت می کنی که بافت متکثر و دموکراتیک آن، ابلاغ «فرمان از بالا» و «دستور تشکیلاتی» به اعضا را مجاز نمی داند (و اساسا امکان پذیر نیست) یعنی هر فعال کمپین، خود در برابر این سیستم امنیتی به نوعی «تنهاست».
اکنون سیستم کنترل گر این مدیران، به شدت فعال است و تمام تلاش اش هم این است که از گسترش حرکتی بسیار مسالمت آمیز و قانون مدار، جلوگیری کند، حرکتی که در واقع «هیچ» نیست به جز برگه ای کوچک که به قول شیرین عبادی «زیر متکای هر زنی پیدا می شود» و همین برگه است که مدیران «سیبیل کلفت» امنیتی را چنین برآشفته که هر روز می نشینند جلسه برگزار می کنند و برایش برنامه ای جدید و مانعی تازه می تراشند.

بوی شوم جنگ به مشام می رسد
از سوی دیگر، امروز در شرایط دشوار، شکننده و ابهام آمیزی بسر می بریم. گویی ما نیز مانند نسل پروین پایدار بر سر دو راهی و پرسش هایی قرار گرفته ایم که شرایط بسته جامعه اجازه نداده است که پیش از وقوع و هجوم این پرسش ها وگزینه ها، به اندازه کافی به بحث و گفتگو و تفکر و تامل حول آن بپردازیم. اگر در زمانه انقلاب 57 بسیاری از زنان هم نسل پروین پایدار به یکباره در برابر انتخاب یا «امپریالیسم» یا «حقوق زنان» قرار گرفته بودند، امروز نیز شرایط جهانی، به نوعی دیگر، انتخاب های ما را به دو گزینه خاص محدود می کند.
بوی نامطبوع جنگ از همه طرف به مشام مان می خورد. دوباره قدرتمداران جهان و دولت ها تصمیم گرفته اند زندگی مردمان شان را برهم بریزند تا این یکی چند صباحی بیشتر در قدرت بماند و آن دیگری پهنه قدرت اش را افزایش دهد. اگر نسل پروین پایدار در سی سال پیش یعنی در دوران جنگ سرد بین دو قطب «کمونیسم» و «سرمایه داری» (در قالب دو دولت مقتدر «شوروی» و «آمریکا») قرار داشتند و «باید» دست به انتخاب می زدند تا یکی از آن دو جبهه را به اصطلاح «انتخاب» کنند و در میانه جنگ «آنها»، مشخص سازند که در کدام صف بندی قرار دارند، امروز اما جنگ سرد بین دو قطب «اسلام سیاسی» با «مسیحیت سیاسی» که در قالب دو دولت «ایران» و «آمریکا» چارچوب گرفته، همگان را تشویق می کنند که بین این دو، یکی را برگزینند و گویی راه دیگری وجود ندارد.
گویی سرنوشت مردم این قرن است که «دولت ها» یشان، خود را به عنوان سمبل «اندیشه های عدالت خواهانه» معرفی کنند: یکی سمبل «عدالت خواهی» و دیگری «سمبل حقوق بشری» و خود را بر جنبش های برابری خواه و آزادی بخش تحمیل کنند. مثل وقتی که شوروی خود را به نماد عدالت خواهی سوسیالیستی در جهان تبدیل کرده بود و گویی همه سوسیالیست ها موظف و محکوم بودند از او در برابر «سرمایه داری جهانخوار» حمایت کنند.
امروز همانها که در آن جنگ اردوگاهی شرکت داشتند یا هنوز از همان دیدگاه منجی گرایانه پیروی می کنند ما را به لطایف الحیل، تشویق می کنند تا دست از تلاش های مستقل، صلح طلبانه و برابری خواهانه عینی و واقعی مان بشوییم، و در جبهه های انتزاعی و برساخته قدرت ها قرار بگیریم و یکی از دو جبهه این جنگ «جدید» را انتخاب کنیم به خصوص که ما را فرا می خوانند تا در این نبرد اردوگاهی، موضع خود را حتما مشخص کنیم!؟ این دو قطب و اردوگاه که امروز ما زنان را در برابر آن قرار داده اند تا شرایط دردناک مان را با آن بسنجیم، در واقع تکرار همان «بازی» قدیمی است اما با بازیگرانی متفاوت.
امروز بار دیگر در بازی خشن «دولت ها» قربانی می شویم بدون آن که در به وجود آوردن این بازی خطرناک نقشی داشته باشیم. امروز بار دیگر زمینی که بر آن ایستاده بودیم دچار لرزش و تزلزل شده است و نمی دانیم چه بکنیم.
ساعت ها و روزهای بسیاری با خود اندیشیده ام و به عینیه بحران اندیشه در کل جامعه و خودمان را، در نیافتن راه حلی منطقی، مشاهده می کنم و افسوس می خورم. عقل ناقص ام به جایی قد نمی دهد، همه امور و تصمیم سازی ها انگار از بالای سر ما ملت ها، عبور می کند و در نتیجه لحظاتی به تردید می رسم که اساسا چرا باید برای «همه مسائل جهان» راه حل داشت و اصلا چرا باید در مورد هر اتفاق کوچک و بزرگ، موضع گرفت؟ و گاه به این نتیجه می رسم که اساسا مبارزه و چالشی که در آن «برنده» و «بازنده» دارد چالشی است که سودش را یکسره دولت ها و قدرت ها می برند، اما مبارزات مسالمت جویانه ای که در آن برنده و بازنده ای وجود ندارد مبارزاتی است که لااقل سهمی از آن ممکن است به مردم برسد. و شاید از همین روست که این را تنها معیاری یافته ام در این جهان پر از تناقض که احتمال دارد بتوانم بر ریسمان آن چنگ نجات بیاندازم.

نوشين احمدی خراسانی

جمعه، مهر ۲۰، ۱۳۸۶

سهم نابرابر زنان از ارث





برابری ارث زن و مرد در ایران باستان / نگار انسان
تقسیم ارث در حقوق ساسانی پس از درگذشت پدر خانواده به این ترتیب بود که زن و پسران هر یک سهم مساوی از ارث داشتند. دختران در صورتی که ازدواج کرده و از خانه پدر جهیزیه به خانه شوهر برده بودند نصف؛ و در غیر این صورت مطابق برادران ارث می بردند.
نتایج تحقیقات بارتلمه حاکی از آن است که ؛ دختر در انتخاب همسر آزاد بود و اجباری نداشت مردی را که پدرش برای او در نظر گرفته به همسری قبول کند و پدر حق نداشت او را از ارث محروم کند؛ و یا تنبیه دیگری درباره اش اعمال دارد.

بخشی از مطالب زنستان شماره 31

روابط مالی زن و شوهر در حقوق فرانسه / مانا طلوعی فر


نظام های مالی زناشویی متعددند اما آنها را می توان در دودسته اصلی، نظام های مبتنی بر جدایی اموال و نظام های اشتراک دارایی تقسیم کرد.
در نظام جدایی اموال زوجین در عقد ازدواج توافق می کنند که اموال آنها مجزا از هم باشد. این نظام ساده ترین نظام مالی است. ارتباط مالی زن و شوهر تنها در تکلیف شرکت در هزینه های خانواده (تکلیف کمک مالی) تحقق می یابد. اما در نظام های مبتنی بر اشتراک دارایی همزمان سه دارایی وجود دارد. یکی دارایی خاص شوهر، دیگری دارایی خاص زن و سومی دارایی مشترک یا کامیونیته. دارایی خاص هر یک از زن و شوهر اموالی است که اینها قبل از عقد ازدواج دارا بوده اند یا پس از ازدواج به وسیله عقود مجانی از قبیل ارث، هبه یا وصیت به دست آورده اند. اموال مشترک، اموالی هستند که در طول ازدواج به گونه معوض تحصیل شده اند و به ویژه خریدهای انجام شده در طول ازدواج را در بر می گیرد. این اموال وارد دارایی مشترک می شود زیرا که فرض بر این است که همکاری زن و شوهر با هم باعث اکتساب و تملک این اموال گشته است.


3ميليون و 355 هزار كودك در صنعت روسپيگري جهان


فقر تورم و نيروهاي افسارگسيخته بازار، فقدان سياست‌هاي رفاهي و حمايتي تعادل در مناسبات كودكان و خانواده‌ها را به هم زده به شكل‌گيري و تداوم روابط آزاردهنده اقتصادي و استثماري بين كودكان و خانواده‌ها‌ي ناتوان شده و سودجويان بازار و پرتاب شدن كودكان در روابط اقتصادي و بهره‌كشانه بازار منجر مي‌شود كه نتيجه آن رها شدن ميليون‌ها كودك به خيابان‌ها و روي آوردن آنها به اشكال مختلف كار و بردگي است. بررسي‌هاي آماري نشان مي‌دهد در جهان در حال حاضر 352 ميليون كودك مشغول به كار هستند؛ 246 ميليون كودك كارگر، 175 ميليون در شكل‌هاي كار اجباري و خطرناك و استثماري به كار گماشته مي‌شوند. 4/8 ميليون كودك به بردگي گرفته مي‌شوند و بررسي‌هاي ديگر حاكي از وجود 135 ميليون كودك خياباني در جهان است.

فمینیسم اسلامی چه می گوید؟

مارگوت بدران / ترجمه از ناهيد کشاورز

فمینیسم اسلامی گفتمان و عملی است که از درون به یک پارادایم اسلامی متصل است. فمینیسم اسلامی فهم و قدرتش را از قرآن می‌گیرد و در جستجوی حقوق و عدالت برای زنان و مردان در تمامیت وجودشان است. این[ فمینیسم] به شدت توسط برخی مورد اعتراض قرار گرفته و توسط برخی دیگر با شور و شوق حمایت شده است.
بدفهمی بسیار، معرفی‌های اشتباه و احمقانه، حول فمینیسم اسلامی وجود دارد. این فمینیسم جدید امیدها و ترس‌های بسیاری را باعث شده است.چه کسی فمینیسم اسلامی را به وجود آورده، به چه دلیل و با چه هدفی؟
اصطلاح فمینیسم اسلامی طی سالهای دهه 1990 در چندین منطقه جهان، شروع به پیدا شدن کرد. مهم است که بین فمینیسم اسلامی به عنوان پروژه ای توضیحی- تحلیلی و فمینیسم اسلامی همچون اصطلاحی هویت بخش، تمایز قائل شویم. برخی از مسلمانان، فمینیسم اسلامی را به عنوان پروژه خود برای ارتقاء و تحول اعمال تجویز شده در قرآن براساس برابری جنسی و عدالت اجتماعی، توصیف می‌کنند. برخی ترجیح می‌دهند فمینیسم اسلامی را به عنوان پروژه اسلامی قرائت مجدد قرآن ، توصیف کنند. همچون قرائتی متمرکز بر زنان متن مقدس یا همچون فعالیتی آکادمیک.

ادامه مطلب ...

چهارشنبه، مهر ۱۱، ۱۳۸۶

"جنبش یک میلیون امضا" الگویی برای جامعه مدنی در ایران

دکتر کاظم علمداری
سه شنبه10 مهر 1386


حرکت نو پای "جنبش یک میلیون امضا" برای تامین برابری حقوق زن و مرد، ابتکار بسیار خلاقی است که «روش» کار آن می تواند سر مشق جنبش های اجتماعی، مدنی، سندیکایی و دانشجویی ایران و حتی برون از ایران قرار بگیرد. ویژگی اصلی این کمپین، نخست شکل گیری حول خواست مشخص حقوقی، نه سیاسی زنان است؛ دوم، استقلال از تشکل های سیاسی و احزاب؛ و سوم، نداشتن سمت گیری به سوی قدرت است.

این حرکت دلیل ندارد که حتی اگر به هدف اسمی خود، یعنی کسب یک میلیون امضا رسید، و حتا دولت نیز با خواست آنها، یعنی برابری حقوق زن مرد، یا بخشی از آن موافقت کرد، متوقف شود. به نظر می رسد آن مقطع، تازه آغاز کار است. زیرا اولا این فرایندی طولانی است، ثانیاً هدف اعلام شده کمپین، تنها یک میلیون امضا روی کاغذ نیست، زیرا در اساس، ارتباط بسیار ارزشمند هزاران کنش گر فعال حقوق زنان و حقوق بشری است که می تواند در روند تحولات بعدی جامعه نقش فعال و مؤثری ایفا کند و برای خدمت به نیاز مندی های حقوقی و اجتماعی زنان، همچنان فعال بماند. زیرا حقوق به دست آمده زنان، اگر حاصل شود، مانند دمکراسی، نمی تواند خود محافظ خود باشد. آنگونه که جامعه مدنی محافظ اصلی دمکراسی است، تشکل مستقل زنان نیز تنها ابزار مدنی حفظ حقوق و ارزش های به دست آمده زنان خواهد بود.
ادامه مطلب...

دوشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۶

زنان در لايحه حمايت از خانواده





ناهيد کشاورز
نگاهی به تلاش های حقوقی زنان برای بهبود قوانین خانواده
فمینیست‌های اولیه ایرانی ازاوایل دهه 1300شمسی علاوه برخواست حق آموزش و تحصیل برای دختران، گسترش مدارس دخترانه و تلاش برای به‌بود زندگی زنان، خواهان تغییر قوانین مربوط به ازدواج و طلاق بودند. در مورد مسئله ازدواج و طلاق، آن‌ها به موضوعاتی همچون ازدواج‌های کودکان، ازدواج‌های اجباری و قوانین نابرابر طلاق حمله می‌کردند. (ساناساریان،1384،ص79)
هر چند جنبش زنان در حاکمیت رضا شاه به تدریج افول کرد اما اقدامات رضاشاه در حمایت از زنان تا حدودی سبب حمایت برخی از فمینیست‌ها از حکومت وی شد. تغییر و تحول در وضعیت زنان در سه حوزه‌ی اصلی اتفاق افتاد: تغییر در قوانین طلاق و ازدواج، گسترش فعالیت‌های آموزشی برای زنان و ممنوعیت حجاب (کشف حجاب).

بخشی از مطالب شماره ۳۰ زنستان:



نوشين کشاورزنيا

رسانۀ فمینیستی

در دهۀ 1980 و هم‌زمان با تأکید کرسی مطالعات فرهنگی مدرسه‌ي برینگهام بر مرکزیت ایدئولوژی و مفهوم‌سازی مجدد فرهنگ، مداخلات فمینیستی در مطالعات رسانه رواج یافت. اندیشمندان فمینیست در مطالعه‌ي رسانه پذیرش گفتمان مردانگی را مورد تردید قرار دادند و زنانگی را به‌صورت دیدگاه معرفت‌شناختی جدیدی تبیین کردند. تأکید بعدی در مطالعۀ مخاطب بر ذهن‌گرایی زنانه بود. بررسی زنان و مطالعۀ خواسته‌ی آن‌ها در هرآن‌چه که گه‌گاه با بافت اجتماعی بزرگترشان مرتبط بود برجسته می‌شد. برخلاف تلاش‌های محققان مطالعات فرهنگی خصوصاً ریموند ویلیام ثابت شد که فرهنگ مفهومی خنثی و فاقد بار ارزشی نبوده‌است.