شنبه، فروردین ۱۱، ۱۳۸۶

فمينيسم اورژانس



شهلا شفیق، نويسنده، پژوهشگر، در فرانسه زندگی می کند . فعاليت شغلی اش در زمينه ی پذيرش و ادغام مهاجران در فرانسه است. در کنار آن می نويسد و تاکنون سه جستار و يک مجموعه داستان به زبان فرانسه و دوجستار و دو مجموعه قصه به فارسی به چاپ داده است. در همراهی با جنبش فمينيستی در فرانسه و نيز با زنان ايرانی در خارج از کشور در حد توان مشارکت کرده است. درحال حاضر دو سال است که درگير جنگی فرساينده برای نوشتن و پايان بردن زمانی است . جستاری که از سالی پيش آغاز کرداست . شهلا شفیق از جمله سخنرانان سمینار زنان در فرانکفورت بود او از جمله کسانی بود که با شوق و اشتیاق از جنبش یک میلیون امضاء و حمایت از آن سخن می گفت:
می دانيد که من از این جنبش با شوق حمایت می کنم. به گمان من اين حرکت نقطه عطفی ست در تاریخ مبارزاتی زنان در کشور ما در بيست و چند ساله اخير. به اين دلیل بسیار مشخص که برای اولین بار اين جنبش از بن بست بحث هایی بر سر اینکه آیا باید در این چارچوپ قانون اساسی بمانیم يا خير و غیره و غيره بيرون می جهد و با تکيه بر تجربه عملی و نظری اين سال ها راه خود را، با ارجاع به ارزش های برابری خواهانه، در روی آوری به گفت و گو با زنان و مردان و جلب آرای آنان جستجو می کند. این حرکت هوشمندانه حاصل خلاقيت زنانی ست که با در گذشتن از مرز های بسته هويتی می گويند ما مجبور نیستیم به عنوان انسان خود را در هيچ چهار چوب نابرابری محدود کنيم و در مقابل تبعيضات سر فرود آوريم ، بنابر این با تکيه به دستاوردهای بشری که در کنوانسيون های جهانی متبلور است و ايران امضا کننده آن است حقوق برابر خود را خواستار می شويم. اما وقتی به زمينه ی تاريخی اجتماعی به تصويب رسيدن اين کنوانسيون ها توجه می کنيم می بینیم که این اسناد در حقیقت حاصل مبارزات آزادی خواهانه و برابری طلبانه در سطح جهان هستند. می خواهم بگويم ربط تنگاتنگی هست ميان آزادی و برابری . تجربه جنبش فمينيستی در غرب هم مويد اين است. همين جا بگويم که اشاره به غرب به اين معنی نيست که فمينيسم پديده ای صرفا غربی است و به کشور های ديگر ربطی ندارد. اين جور استدلال ها هميشه عليه جنبش فمينيستی به کار رفته است و اين نه فقط از جانب حاکمان بلکه از جانب همه ی کسانی که با آزادی زنان به دلايل مختلف، آگاه و ناآگاه، مخالفند يا از آن در هراس هستند. اين ها معمولا با بيانی مستقيم و يا غير مستقيم و گاه فاضلانه از چند استدلال بهره می جويند:
ـ می گويند اين گونه افکار فمينيستی غرب زده است و ضد هويت ملی ، قومی و مذهبی.
ـمی گويند اين حرکات ربطی به مسائل عملی اکثريت زن ها ندارد و فقط تراوشات ذهنی گروهی زن از خود راضی و عصبی و خودنماست.
ـمی گويند افکار فمينيستی به نوعی نفی وجود و حضور مردان حق طلب است و به ضرر رشد روابط مهر بانانه و احترام آميز ميان زنان و مردان است.
اما جالب است بدانيم که عين همين ايرادات به زنان پيشرو در غرب گرفته شده است. نزديک به 60 سال پيش، سيمون دوبووار در فرانسه بعد از چاپ کتاب "جنس دوم" آماج انتقاد و افترا و ناسزاهای بسياری از جمله از جانب برخی تحصيل کردگان و نويسندگان قرار گرفت که او را ضد مرد ، سرد مزاج و پرخاش جو ... قلمداد می کردند . به او ايراد گرفته می شد که حق ندارد به عنوان زنی متعلق به طبقه ی روشنفکر در باره همه ی زنان اظهار نظر کند و چون بچه ای نزائيده نمی تواند در باره مادری و مادران بنويسد. و همه ی اين ناسزاها ها به اين دليل که او جرات کرده بود به شکستن تابو ها و پيش داوری هائی بپردازد که زنان را در زندان هويت های ساخته و پرداخته اسير می کند و حق آزادی و خود مختاری را از آن ها می گيرد. بيست سال پس از نوشته شدن "جنس دوم " جنبش فمينيستی در فرانسه با صدای بلند آزادی زنان و اختيار آنان بر بدن خود را خواستار شد و در راه احقاق حقوق برابر گام های بلندی برداشت . امروز نظريه های " جنس دوم "مورد بحث و نقد قرار گرفته و می گيرد . و جنبش فمينيستی هم چنان و به اشکال گوناگون در راه گسترش آزادی و برابری گام می زند.
ادامه مطلب